داستان ما از یک روز بارانی پاییزی در قلب تهران آغاز میشود. در کافیشاپی دنج و آرام، مردی نشسته است. او به قطرات باران که به آرامی بر روی شیشه فرو مینشینند، خیره شده است. اما چیزی که توجه همه را جلب میکند، نه باران، بلکه رایحهای دلپذیر و گرم است که در فضای کافه پخش شده است. این بوی جادویی، حاصل عطر الکساندر آتنا فراگرنسز است.
وقتی مرد وارد کافه شد، همه نگاهها به سمت او چرخید. او با اعتماد به نفس، عطری با ترکیبی از نتهای هلو و زعفران به همراه لمس شیرینی نارگیل و تندی جوز هندی را به آرامی به همراه خود آورده بود. این نتهای ابتدایی عطر الکساندر آتنا فراگرنسز، هر فردی را به یاد باغهای بهشتی میاندازد.
در میانه داستان، زن جوانی که در گوشهای از کافه مطالعه میکرد، متوجه این رایحه مسحورکننده شد. او به آرامی جلو آمد و با لبخندی مهربان گفت: این بوی دلنشین از عطر شماست؟ مرد لبخندی زد و گفت: بله، عطر الکساندر آتنا فراگرنسز است. یکی از مجموعههای خاص The Hellenic.
نتهای میانی رز و یاس، در کنار لادن، رایحهای از غنچههایی تازه و معطر را رقم میزنند. و در نهایت، نتهای پایهای مانند چرم، دانه تونکا و چوب صندل، گرما و عمق بینظیری به این عطر میبخشند.
این تجربه منحصر به فرد، فضای گرمی بین دو غریبه ایجاد کرد. عطری که سرشار از حس ماجراجویی و اشتیاق است. مرد و زن هر دو متوجه شدند که چگونه یک عطر میتواند احساسات و داستانهایی تازه خلق کند. در آن روز بارانی، این عطر نه تنها فضایی خاص و بینظیر ایجاد کرد، بلکه شروعی برای داستانی جدید بود.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب