داستان از یک روز آفتابی در یک باغ دلانگیز آغاز میشود. هالهای از نور خورشید برگهای درختان را به رقص وا میداشت و بوی خوش گلها در فضا پیچیده بود. در این میان، زنی با برازندگی و جذابیت خاصی قدم میزد. او همواره در جستجوی عطری بود که بتواند شخصیت و زنانگی خود را به کمال بیان کند.
ناگهان بادی ملایم وزید و او را با عطر لگسی وایت الکساندر جی آشنا ساخت. این عطر با نُتهای ابتدایی مرکب از ترنج، پرتقال ماندارین، لیمو و انگور سیاه آغاز میشود. این ترکیب شگفتانگیز عطر، احساسی از تازگی و انرژی را به سلولهای جان او میبخشید.
جستجوی او به دنیای پر رمز و راز نتهای میانی عطر لگسی وایت الکساندر جی هدایت شد. گل یاس و شکوفه نارنج با پچولی و مورد در هارمونی بینظیری ترکیب شدند که احساسی از زیبایی خاموش و پیچیدگی زنانه را برایش به ارمغان آورد. این لحظه، تجسمی از ازدواج بیهمتا و رؤیایی بود که هر زنی آرزوی آن را دارد.
در نهایت، این داستان به فصل پایانی خود رسید؛ برای اینکه امبر با گرمای دلنشین خود، واپسین نوازشهای عطر را بر پوست او به جا گذاشت. این لحظه پایانی، به مثابه یک نوید بود؛ نویدی که این عطر برای همیشه مهری بر قلب او خواهد داشت.
لگسی وایت الکساندر جی، از کلکسیون بینظیر الکساندر جی، همچون قطرهای از اعجاز طبیعت بود که تجلی زندگی و هنر را در تجربهای خاص و فراموشنشدنی خلاصه میکرد. تجربهای که او اکنون نهتنها در خاطراتش ثبت کرده، بلکه همچون رازی در عمق وجودش حفظ کرده است.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب