ناموجود
در قلب شهر شلوغ تهران، جایی که روزها با شتاب و بیوقفه میگذرد، قصهای درباره جادوی عطر ولوتو رزا آلبرتو آلگرِتی شکل میگیرد. مریم، زنی جوان و پرتلاش است که در یکی از ادارات معتبر شهر کار میکند. او هر روز صبح با لبخندی بر لب و امیدی در دل به سر کار میرود، اما چیزی در روزهایش کم است. تغییری کوچک و در عین حال شگرف میطلبد.
روزی از روزها، در یک بعدازظهر دلپذیر که به همراه دوستی در یک مرکز خرید مشغول گردش بودند، چشمان مریم به یک شیشه عطر خوش تراش افتاد؛ عطر ولوتو رزا آلبرتو آلگرِتی. چیزی در آن بطری جادویی او را جذب کرد. با کنجکاوی خاصی به سمت پیشخوان عطر فروشی حرکت کرد و تصمیم گرفت رایحهاش را امتحان کند.
اولین ذره از عطر که به مشامش رسید، ترکیب تازه و نشاطبخش ترنج و پرتقال بود که با نسیمی از دارچین و کاسیا همراه شده بود. مریم احساس کرد در باغی قدم میزند که سرشار از زندگی و انرژی است. لحظاتی بعد، موجی از گلهای میموزا، بنفشه، شکوفه پرتقال، رز دمشق، یاس و زنبق او را در بر گرفت. این ترکیب گلدار و میوهای یک احساس عاشقانه و دلپذیر به او بخشید و قلبش را پر از شادی کرد.
پایههای رایحه با مشک سفید، چوب صندل، چوب سدر و وانیل، نویدبخش یک پایان گرم و دلنشین بودند. حسی مانند حضور در جنگلی آرام و صلحآمیز به مریم دست داد، جایی که تمام استرسها و خستگیها در آن حل میشوند.
این تجربه به مریم آموخت که زیبایی هر روز را چگونه جستجو کند و عطر ولوتو رزا آلبرتو آلگرِتی برای او تبدیل به نمادی از جستجوگری و امید شد. او فهمید که این عطر نهتنها رایحهای دلپذیر است، بلکه داستانی نو از انرژی و روحیهاش را بازگو میکند، همان قصهای که هر روز برای خودش در زندگی میسازد.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب