شب آرامی بود و نسیم خنکی از دریچهی پنجره به اتاق وارد میشد. لیلا بر روی تخت خود دراز کشیده بود و در افکار خود غرق بود. او به یاد هدیهی تازهای افتاد که از دوستش دریافت کرده بود؛ عطری با بوی خاص و شگفتانگیز: عطر راموز عطار اسغرقارلی.
هنگامیکه برای اولین بار درب شیشه را باز کرد، نتهای گلفام به نرمی در هوا پخش شدند و اتاق را پر کردند. این رایحه گلی اولیه حسی از تازگی و زندگی به او بخشید. با هر لحظهای که میگذشت، نتهای شیرین به این ترکیب اضافه شدند، احساسی شیرین و دلنشین که مانند لبخندی گرم، قلب لیلا را دربر گرفت.
عطر راموز عطار اسغرقارلی با پایهای از مشک و نتهای شیرین جای خود را در ذهن و قلب او محکمتر کرد. این نتها با هجومی آرام اما قوی، اتاق را از خودشان سرشار کردند و حس امنیت و آرامش را به لیلا هدیه دادند. او حس میکرد که این عطر به وسیلهای برای بیان شخصیت او تبدیل شده است.
لیلا به فکر فرو رفت و به لحظاتی از گذشتهاش فکر کرد که در شرایط مختلف از این عطر خاص استفاده کرده بود. قبول داشت که هر بار که این عطر را زده بود، واکنشها و تحسینهای بسیاری از اطرافیان خود دریافت کرده بود. بوی خوش این عطر نه تنها او را در کانون توجه قرار میداد، بلکه چون یادبودی از لحظات شیرین، در خاطرهها ماندگار میکرد.
این محصول بینظیر که بخشی از مجموعه عطرهای روغنی بود، به کالکشن ارزشمند عطرهای لیلا افزوده شده بود. عطر راموز عطار اسغرقارلی همچون راز و رمزی شیرین و گلی، هر بار که استفاده میشد، داستانی جدید خلق میکرد و به لیلا اطمینان میداد که زیبایی و جذابیت نهفته در وجود هر انسانی است، کافی است که رایحهی درست را پیدا کند.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب