در یکی از روزهای آرام بهاری، در خیابانهای شلوغ و پرهیاهوی شهر، مردی با گامهایی محکم و پر از اعتماد به نفس در حال قدم زدن بود. این مرد که همیشه بهدنبال عطر خاص و منحصر بهفردی بود، به یکی از فروشگاههای عطر نزدیک شد. او بهدنبال عطر خاصی میگشت که بتواند روحیه و شخصیت قدرتمندش را منعکس کند.
فروشنده با لبخندی گرم از او استقبال کرد و به او عطر اینتیس هیم اجمل را معرفی کرد. مرد به دقت به شیشهی زیبای عطر نگاه کرد، شیشهای که داستانی از همآمیزی حکمتهای باستانی شرق و غرب را روایت میکرد. نام عطر و برند آن، به زیبایی روی شیشه بالا آمده بود که توجه هر فردی را به خود جلب میکرد.
مرد، بوی عطر را امتحان کرد. عطر اینتیس هیم اجمل با نتهای آغازین برگاموت او را به جایی دور و خیالانگیز برد. رایحهای تازه و پرسروشور که همانند نسیمی بر صورتش وزید. به تدریج، نتهای میانی وتیور و پچولی به اوج میرسید و او را به دنیایی از جنگلهای بارانی و عمیق زمین میبرد. این ترکیب، حس عمیق و مرموزی را در او بیدار کرد.
در نهایت، عطر با پایههای مشکی و قوی به پایان میرسید. بوی مشکی که عمق و استحکام را به کارنامهی این عطر اضافه میکرد. هر بار که این رایحه را استشمام میکرد، احساس میکرد با نیرویی نامرئی آماده شدن برای ماجراجوییهای تازه است.
او بدون هیچ تردیدی تصمیم گرفت این عطر را بخرد. اینتیس هیم اجمل برای او نه تنها یک عطر بود، بلکه همراهی وفادار در تمام لحظات زندگیاش شد. او با لبخندی رضایتمندانه از فروشگاه خارج شد، حالی که احساس میکرد به شخصیت مردانه و قدرتمند خود تجلی دوبارهای بخشیده است. این عطر نه تنها رایحهای بود، بلکه بیانی از اعتماد به نفس، جسارت و خلاقیت درونی او شد.
عالی
خوب
معمولی
بد
افتضاح
دارمش
قبلاً داشتمش
میخوامش
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب
خیلی ضعیف
ضعیف
متوسط
قوی
خیلی قوی
ضعیف
متوسط
قوی
بسیار قوی