ناموجود
در یک روز آرام و آفتابی، نوشین تصمیم گرفت تا در کافه محبوبش در گوشهای از شهر کتاب بخواند. هوای مطبوع و نسیم ملایم، حس تازگی و نشاط را در او بیدار کرده بود. کتابش را گشود و به دنبال گشتی در دنیاهای خیالی رفت، اما چیزی توجه او را جلب کرد؛ رایحهای مسحورکننده که همه فضای اطرافش را پر کرده بود.
این رایحه مرموز او را به سمت زنی که چند میز آنطرفتر نشسته بود کشاند. زنی با طرحی از سادگی و شکوه، عطری بینظیر به خود داشت. عطر مایدرا دو اورینته اینتنس ابیلا راینها، بود. نوشین هرگز چنین عطری را تجربه نکرده بود. نتهای ابتدایی ترنج، حس طراوت و انرژی را به او منتقل کرد، گویی که درست در میان باغهای سرسبز مدیترانهای قرار گرفته است.
نوتهای میانی این عطر با چوب صندل احاطه شده و عمقی لطیف و آرامشبخش به آن میبخشید. گویی که نوشین را در میان جنگلی عمیق و آرام فرو برده بود. در نهایت، نتهای پایه عنبر، گرمایی لطیف و جذابیتی مسحورکننده به جا گذاشته بود. عطر مایدرا دو اورینته اینتنس ابیلا راینها به خوبی تلفیقی از شیرینی و تلخی بود که در ذهن نوشین سرنوشتساز میشد.
نوشین با لبخند به زن نزدیک شد و از او نام این عطر خارقالعاده را پرسید. زن با مهربانی پاسخش را داد و گفت که این عطر به خاطر ترکیب منحصربهفرد و متوازن خود شناخته میشود. نوشین متوجه شد که رایحههای چوبی، عنبری و مرکباتی این عطر، تجربهای روان و متکامل از هماهنگی طبیعت و هنر را به او هدیه دادهاند.
وقتی نوشین به خانه بازگشت، در فکر خرید این عطر ماندگار بود. عطر مایدرا دو اورینته اینتنس ابیلا راینها نه تنها تبدیل به بخشی از روز او، بلکه به قطعهای از یادها و لحظههای جادویی زندگیش تبدیل شده بود. اکنون نوشین میدانست که این عطر، بیشتر از یک رایحه است؛ این حکایت عطری بینظیر بود.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب