ناموجود
در یکی از روزهای گرم تابستان، آفتاب بیرحمانه بر فراز شهر میتابید. آنا، دوستدار عطر و بوی خوش، با دقت و کنجکاوی چندین شیشه عطر در فروشگاه معروف عطر و ادکلن را بررسی میکرد. ناگهان، نگاهش به شیشهای خیره شد که نام عطر وویج هاوایی پور فم آرماف بر روی آن نوشته شده بود. نامی که به نوعی او را به دل طبیعت بکر و زیبای هاوایی میبرد.
آنا با چشمانی پر از هیجان، شیشه را برداشت. درِ شیشه را باز کرد و اولین تست بر روی پوست دستش انجام داد. بوی میوههای شیرین، مانند هلو و ترنج، به گرمی و لطافت بر پوست او نشست. آنا چشمانش را بست و خود را در باغی از درختان میوهای تصور کرد که با هر نفس، رایحهای تازه و دلنشین به او میرسید.
چند لحظه بعد، قلب عطر به زندگی آمد. رایحههای گل لیلی و یاسمن، همانند نسیمی ملایم از جزایر گرمسیر، به آرامی او را در بر گرفت. آنا با خود فکر کرد: این همان حس زنانگی و جوانی است که همیشه در جستجوی آن بودهام.
پس از گذر زمانی کوتاه، پایههای گرم و دلنشین عطر نمایان شدند. وانیل و مشک، همراه با آن رایحه کهربایی اسرارآمیز، او را در گرمای دلچسبِ شبهای تابستانی فرو بردند.
آنا به آرامی لبخند زد. این عطر، وویج هاوایی پور فم آرماف، نه تنها بویی خوشایند داشت، بلکه داستانی از سفر به سرزمینهای دور و ناشناخته را در خود پنهان کرده بود. عطری که هر بار استفاده از آن، سفر تازهای را به او هدیه میداد. احساس کرد که این همان همراهی است که در روزهای پرتلاطم زندگیاش به آن نیاز دارد. در نهایت، با جذابیت و جادوی وویج هاوایی پور فم آرماف، آنا فروشگاه را ترک کرد، سفر خودش را آغاز کرد.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب