ناموجود
در یکی از کوچههای قدیمی شهر، مغازهای کوچک و زیبا وجود داشت. عطر سنیوریتا آلت فراگرنسز، همان عطری بود که با وارد شدن به این مغازه، همه را مسحور میکرد. عطری متمایز که هم مردان و هم زنان را به سوی خود میکشید. صاحب مغازه، پیرمردی مهربان با عینک گرد بود که همیشه با لبخندی گرم از مشتریان استقبال میکرد.
روزهای زیادی از فعالیت این مغازه میگذشت و حالا داستانها و خاطرات زیادی پیرامون عطرهایش شکل گرفته بود. اما یکی از معروفترین آنها درباره عطر سنیوریتا آلت فراگرنسز بود. این عطر از جمله پرطرفدارترینها در میان علاقمندان به عطر بود. با اولین اسپری، حس شادی و نشاط به سراغ انسان میآمد. رایحهای دلنشین که بوی خوش و دلپذیرش تا ساعتها باقی میماند.
مریم، دختری جوان که همیشه به دنبال عطرهای خاص بود، به مغازه آمده بود. به محض ورود، بوی عطر سنیوریتا توجهش را جلب کرد. او به پیرمرد نزدیک شد و از او درباره این عطر پرسید. پیرمرد لبخندی زد و توضیح داد که این عطر هم برای زنان و هم مردان طراحی شده است. داستانی داشت که هر بار با شنیدنش، انسان به دنیای جدیدی قدم میگذاشت.
مریم وقتی عطر را روی مچ دستش اسپری کرد، بلافاصله به یاد خاطرات شیرین کودکیاش افتاد. انگار این عطر پلی بود به گذشتهای پر از امید و شادی. او تصمیم گرفت که یکی از این عطرهای خاص را برای خودش بخرد.
عطر سنیوریتا آلت فراگرنسز، نه تنها یک محصول شگفتانگیز بود بلکه داستانهای بسیاری برای گفتن داشت. هر کدام از مشتریان، با خرید این عطر، بخشی از این داستان زیبا و پر از احساس را با خود به خانه میبردند. عطری که نه تنها رایحهای بینظیر داشت، بلکه تجربهای دلنشین را به ارمغان میآورد.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب