در یک روز بهاری زیبا، که نسیم ملایمی در هوا میوزید و طبیعت با صدای پرندگان و سبزی تازه نواختی آرامبخش داشت، زنی جوان از خانه خارج شد. او برای یک مصاحبه کاری هیجانزده اما کمی مضطرب بود. در حالی که به آرامی در خیابان قدم میزد، به یاد عطر آرت لیف هرس کورال جفرا افتاد که اخیراً هدیه گرفته بود. این عطر با رایحهای دلنشین و روحنواز از اولین ملاقات به دلش نشست.
با یک پاف از عطر آرت لیف هرس کورال جفرا، رایحهای از سیب تازه به همراه نسیمی از یاس سپید، انرژی و اعتماد به نفس خاصی به او بخشید. این رایحه لطیف و زنانه به او احساس خوب و مثبتی میداد. بوهای چوب و سدر ویرجینیا که در پسزمینه به آرامی خودنمایی میکردند، عطر را به یک تجربهی خارقالعاده و متفاوت تبدیل کرده بودند.
زنی جوان حس کرد که با همین یک رایحه، داستانی از طبیعت و تازگی را به همراه دارد. همراه با هر قدیمی که برمیداشت، دیگران نیز چشمانشان بر او زوم میشد و از زیبایی و لطافت این رایحه شگفتزده بودند. یک حس آرامش و خنکی با ترکیب هماهنگ چوبی، گلهای سفید و میوهای به او این اطمینان را میداد که بهترین نسخهی خودش را به نمایش گذاشته است.
وقتی به محل مصاحبه رسید، لبخندی گرم و صادقانه بر لب داشت و با اعتماد به نفس کامل وارد شد. در طول مصاحبه، او فقط به تجربهی عطر آرت لیف هرس کورال جفرا فکر میکرد. به اینکه چگونه این عطر به او شجاعت و شخصیتی نو بخشیده بود. و در نهایت، وقتی از در بیرون آمد، با خود اندیشید که یک عطر چقدر میتواند روزی را تغییر دهد و چگونه به هر لحظهای جادویی بپردازد.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب