ناموجود
شبهای بلند پاییز بود و باران آرام آرام در خیابانهای شهر میبارید. هوای خنک آن شبها، بوی عطرهای گرم را در هوا جان میداد. در یکی از کوچههای قدیمی شهر، یک فروشگاه عطر بود که همیشه در آرامش و سکوت خیابان میدرخشید. چراغهای کوچک فروشگاه با نوری ملایم، فضای دلنشینی را ایجاد کرده بود.
در میان قفسههای پر از عطر، بطریای با طراحی خاص نظر هر بینندهای را جلب میکرد. عطر مرلین روژ اندی وارهول با رنگ قرمز و شیشهای زیبا در قفسهها چشمک میزد. عطر مرلین روژ اندی وارهول، تلفیقی از رایحههای گلهای سفید و میوههای شیرین بود. هر بار که درب بطری باز میشد، نسیمی از عطر گلرز با حال و هوایی چوبی و رایحهای خاص به استقبال میآمد.
آیدا، دختری که همیشه به دنبال عطرهای جدید بود، وارد فروشگاه شد. حس کنجکاویاش باعث شد به سمت آن بطری زیبا برود. فروشنده با لبخندی گرم عطر مرلین روژ اندی وارهول را به او معرفی کرد. عطر، یادآور خاطرات دوران کودکی آیدا بود؛ زمانی که در باغ بزرگ مادربزرگش با گلهای سفید و رز بازی میکرد.
عطری کلاسیک و خاص برای زنان، که میخواستند با ظرافت و جذابیت، در مجالس خود بدرخشند. حضور میشل آلمایراک بهعنوان عطار این اثر هنری، نشان از کیفیت و دقت خاص در ترکیب این عطر داشت. عطر مرلین روژ اندی وارهول، بهویژه با رایحه گلیمیوهایاش، هر خانمی را به دنیای جدیدی از لطافت و زیبایی دعوت میکرد. عطر، با هر بار اسپری، گرمایی دلنشین و آرامشبخش به فضای سرد و بارانی آن شب میافزود.
آیدا با خرید این عطر، تصمیم داشت همیشه قطعهای از آن شب جادویی و رایحه دلانگیز را با خود به همراه داشته باشد. این عطر همان چیزی بود که آیدا را به دنیایی از خاطرات خوش و لحظات دلنشین میبرد.
عالی
خوب
معمولی
بد
افتضاح
دارمش
قبلاً داشتمش
میخوامش
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب
خیلی ضعیف
ضعیف
متوسط
قوی
خیلی قوی
ضعیف
متوسط
قوی
بسیار قوی