روزی روزگاری، در باغهای زیبای شهر ونیز، جایی که نور آفتاب بر روی آبهای درخشان میرقصید و عطر گلهای رنگارنگ هوا را معطر میکرد، دختری به نام کلارا زندگی میکرد. او همیشه به دنبال عطری بود که قادر باشد روح و جان او را به ماجراجوییهای دور در هزاران سال پیش ببرد.
یک روز، هنگام گشت و گذار در بازارهای عطر و ادکلن شهر، با عطری به نام عطر پادیشاه وایل مواجه شد. این عطر با بطری شیشهای شفاف و طراحی خاص خود او را به خود جلب کرد. کنجکاوانه بطری را برداشت و به آرامی درب آن را باز کرد. رایحهای گرم و اغواگر، انگار که ترکیبی از ادویههای شرقی و چوبهای گرانبها بود، توجه او را به خود کشید.
در ابتدا، نتهای ترنج و نرولی با هم ترکیب شده و حس تازگی به او میبخشید. سپس، در قلب این عطر، نتهای گلدار اسطوخودوس و میخک با عطر دلنشین شکوفههای پرتقال به او حسی از آرامش و سکون میدادند. پایهای عمیق و ماندگار از نعناع هندی، کهربا و وانیل به همراه چوب صندل، پایانی گرم و شیرین به این تجربه عطری میداد.
کلارا نمیتوانست از عطر پادیشاه وایل دست بکشد. این عطر او را به دورانی که زنانی با لباسهای فاخر و جواهرات رنگارنگ در قصرهای باشکوه زندگی میکردند، میبرد. او احساس کرد که یکی از همان زنان قدرتمند و باوقار است.
در نهایت، کلارا تصمیم گرفت این عطر را به عنوان همراه همیشگی خود انتخاب کند. هر بار که از آن استفاده میکرد، احساس شور و انرژی به او بازمیگشت و روح او پر از احساسات خوشبختی و رضایت میشد.
عطر پادیشاه وایل نه تنها یک عطر معمولی، بلکه پلی بود به گذشتهای باشکوه و مجلل، که کلارا هرگز نمیخواست از آن جدا شود.
عالی
خوب
معمولی
بد
افتضاح
دارمش
قبلاً داشتمش
میخوامش
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب
خیلی ضعیف
ضعیف
متوسط
قوی
خیلی قوی
ضعیف
متوسط
قوی
بسیار قوی