ناموجود
در یک صبح دلانگیز بهاری، وقتی خورشید با نور طلاییاش بر شهر نورافشانی کرده بود، محمد تصمیم گرفت روزش را با یک قدم زدن آرام در پارک نزدیک خانهاش شروع کند. به دنبال یک همراه همیشگی و مورداعتماد برای این لحظات، بطری کوچک و شیکی که همیشه روی میز کنار پنجره میگذاشت، به چشمش آمد. آن عطر ناشناخته که دم از طراوت و نشاط میزد، عطر نار فارماسی بود.
با اولین اسپری از عطر نار فارماسی، هوای اطراف ناگهان با انفجاری از رایحه نکتارین، لیمو و آناناس پر شد. مثل این بود که در میان باغی از میوههای خوشطعم قدم گذاشته بود. خاطرات کودکی محمد زنده شد، زمانی که در باغ بزرگ پدربزرگ با دوستانش بدو بدو و بازی میکرد.
هر قدمی که برمیداشت، لایهای جدید از رایحهها با او همراه میشد. در قلب این عطر، بوی شیرین شکلاتی آبنبات و ظرافت یاسمن و چای حس میشد. این دلنشینی، او را به یاد ظهرهای تابستانی میانداخت، زمانی که همراه خانوادهاش در زیر سایهی درختهای یاس نشسته و چای مینوشید.
کمکم، هنگام عبور از کنار درختان کهن پارک، پایههای عطر نار فارماسی با رایحه مشک، نعناع هندی و سرو او را همراهی کردند. این عناصر، پایهای محکم و ماندگار برای این اثر هنری بودند.
عطر نار فارماسی تنها یک بو نبود؛ یک سفر بود. سفری به خاطرات خوش گذشته و انسانی که همیشه در جستجوی بهترین لحظات زندگیاش است. محمد آن روز در پارک متوجه شد که هر رایحهای داستانی برای بازگو کردن دارد و داستان عطر نار فارماسی، داستان خودش و لحظات بینظیری بود که با آن تجربه میکرد. با هر گامی، محمد اعتماد به نفس و انرژی تازهای پیدا کرد، گویی این عطر رازی برای شادی داشت.
سایر تلفظها: نار فارماسی, نار فارمسی, نار فرمسی, نار فارمسیس, نار فرمسیس, نار فارمازی, نار فرماسی, نَر فارماسی, نَر فارمسی, نَر فرمسی, نَر فارمسیس, نَر فرمسیس, نَر فارمازی, نَر فرماسی, نِر فارماسی, نِر فارمسی, نِر فرمسی, نِر فارمسیس, نِر فرمسیس, نِر فارمازی, نِر فرماسی, نُر فارماسی, نُر فارمسی, نُر فرمسی, نُر فارمسیس, نُر فرمسیس, نُر فارمازی, نُر فرماسی
عالی
خوب
معمولی
بد
افتضاح
دارمش
قبلاً داشتمش
میخوامش
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب
خیلی ضعیف
ضعیف
متوسط
قوی
خیلی قوی
ضعیف
متوسط
قوی
بسیار قوی