The Moon and I Floraïku

توضیحات

داستانی درباره یک روز بارانی

یک روز بارانی در شهری کوچک آغاز شد. هوا خنک و دلپذیر بود و باران نم‌نم می‌بارید. در این روز خاص، مردی به نام آرش عطر ذ مون اند آی فلورایکو را به دست داشت. او از هفته‌ها قبل منتظر بود تا این عطر مختلف و گیرا را امتحان کند. عطر به‌تازگی به فروشگاه‌های کشور رسیده بود و آرش جزو اولین کسانی بود که توانست آن را خریداری کند.

عطر ذ مون اند آی فلورایکو با نت‌های چای و ماته، احساس گرما و آرامش را تداعی می‌کرد. آرش از همان لحظه اول که این عطر را بر روی پوستش اسپری کرد، متوجه شد که بوی خاص و متمایزی از آن به مشام می‌رسید. چای سیاه واقعی و طبیعی این عطر برای او مانند یک سفر به دل طبیعت بود. بوی چوب سدر در پایه عطر، حسی از قدرت و استقامت به آن می‌بخشید.

آن روز، آرش تصمیم گرفت مسیر همیشگی‌اش را به سمت کتابخانه شهر در پیش گیرد. با هر قدم، بوی عطر ذ مون اند آی فلورایکو او را همراهی می‌کرد و نظرات مثبت عابران پیاده را جلب می‌نمود. حس طراوت و تازگی در اولین نشست این عطر به همراه آرامش چای، آرش را سرشار از انرژی می‌کرد.

این عطر نه تنها برای آرش بلکه برای همه دوستداران چای و عطرهای گیاهی یک انتخاب منحصر‌به‌فرد بود. هرچند که ماندگاری آن کوتاه‌مدت بود، اما حس شگفت‌انگیزی که به جا می‌گذاشت، برای آرش بسیار ارزشمند بود. این رایحه‌ی بی‌نظیر، روز بارانی آرش را به یکی از خاطره‌انگیزترین روزهایش تبدیل کرد.

در انتهای روز، با رسیدن به خانه، آرش هنوز به فکر عطر خاص و فراموش‌نشدنی ذ مون اند آی فلورایکو بود و در دل می‌دانست که این عطر همواره در کتاب خاطرات خوش روزهای آینده‌اش حضور خواهد داشت.