ناموجود
در یک روز پاییزی، وقتی که نسیم خنکی از میانه باغچههای پر از گلهای رنگارنگ میوزید، مریم در تراس خانهاش ایستاده بود. او همیشه عاشق فصل پاییز بود؛ برگی از درخت سقوط کرد و با رقصی آرام به زمین رسید. به دور و برش نگاهی انداخت و سرش را پایین آورد تا بتواند به چشمان خودش در آینه جیبی که در دست داشت، خیره شود. او تازگی از یکی از دوستانش شنیده بود که یک عطر جدید به نام عطر لایلاک آلوارز گومز به بازار آمده بود. این عطر توانسته بود در مدت کوتاهی علاقهمندان بسیاری را به خود جلب کند.
مریم همیشه به دنبال چیزی خاص و متفاوت در عطرهایش بود. او تصمیم گرفت عطر لایلاک آلوارز گومز را امتحان کند. همان روز به نزدیکترین فروشگاه عطر رفت و آن را خرید. وقتی به خانه رسید، بیصبرانه جعبه زیبا و خوشرنگ آن را گشود. بویی خوش که ترکیب گلهای بهاری، خنکی تازه و نشانی از سبزی طبیعت را در خود داشت به اطراف پراکنده شد.
این عطر نهتنها برای بانوان طراحی شده بود، بلکه با رایحهاش آقایان را نیز به سمت خود جذب میکرد. هر بویی، داستانی در خود داشت؛ و عطر لایلاک آلوارز گومز داستانی پر از طراوت و زندگی در هر قطره خود نهفته داشت. مریم هر بار که از این عطر استفاده میکرد، احساس میکرد که نسیمی تازه و پرطراوت در اطرافش وزیدن گرفته است.
با گذشت زمان، این عطر جزئی از روزمرگیاش شد و او را یادآور لحظاتی خاص و پر از آرامش میکرد. دیگر بدون این عطر روزش کامل نمیشد. هر بار که از خانه بیرون میرفت، اطمینان داشت که رایحه دلپذیر عطر لایلاک آلوارز گومز او را دربر گرفته و هر کسی را که از کنار او عبور میکند، جلب میکند. این عطر یادآور لحظات زیبایی بود که طبیعت هدیهاش به انسانهاست.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب