ناموجود
در یک روز بارانی، در قلب شهری شلوغ، زنی با عطر تاریک فور ومن جونايد پرفيومز در میان جمعیت پیش میرفت. هر قدمی که برمیداشت، رد گلهای تازهای از رایحهی گل رز و گاردنیا را در هوا میپراکند. این عطر، همانند لحظهای از آرامش در میان غوغای شهر بود و حضوری دلنشین داشت.
از سالها پیش، عطرها برای او چیزی بیش از یک رایحه بودند. آنها خاطرات را زنده میکردند، احساسات را برمیانگیختند و شخصیت او را به نمایش میگذاشتند. عطر تاریک فور ومن جونايد پرفيومز، با نتهای میانی وانیل و پایهی مشک سفید، او را به دنیای رؤیاهای شگفتانگیز و لطیف میبرد. این عطر، همچون کتابی بود که هر فصلی از آن داستانی را بازگو میکرد، داستانی از طبیعت لطیف و در عین حال قدرتمند.
در یکی از این روزها که به ملاقات یکی از دوستان قدیمیاش میرفت، توقفی کرد تا عطر خود را تازه کند. بویی خوشایند و آشنا فضای کافه را پر کرد و به سرعت توجه همگان را به خود جلب نمود. عطر تاریک فور ومن جونايد پرفيومز به او اعتماد به نفس و احساس زیبایی میبخشید. او میدانست که انتخابهای او در مورد عطر، چیزی مخصوص به خود داشتند و هر بار که این عطر را میزد، دنیایی از احساسات جادویی و خاطرات فراموشنشدنی برایش زنده میشدند.
نواخت های شیرین و پودری عطر، همچون نوازش لطیفی بر روی پوست او نشسته بودند و در هر تکانِ سر موذیانهتر جلوه میکردند. درخشش ملایم و نوازندهی این عطر، احساسی از گرما و صمیمیت را به او هدیه میداد. او احساس میکرد که هرگز نمیخواهد این لحظهی خاص به پایان برسد.
مولفههای وانیل و مشک در ترکیب این عطر، جادوی لطافتی را به همراه داشتند که تأثیری دلهرهآور و در عین حال شیرین بر حس شنیداری افراد میگذاشت. در این لحظه بخشی از آن زن برجسته بود، هرچچند کوچکترین اجزا، در پویایی بیپایان بزودی از او داستان جدیدی خواهد گفت.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب