ناموجود
در یک روز زیبای بهاری، همانطور که آفتاب بر فراز آسمان میدرخشید، نسیم خنک و ملایم گلهای تازه شکفته را به ارمغان میآورد. در کنار باغی پرشکوفه، جولیتا ایستاده بود. نسیم بهاری موهایش را بازی میداد و او را به دنیایی از شگفتی و زیبایی میبرد. در دستش بطری زیبا و مجلل عطر جولیتا کارلا فراچی میدرخشید، و همانطور که شیشه را باز کرد، رایحههای فوقالعادهای به مشامش رسید.
نتهای آغازین این عطر، با رایحههایی از فریزیا، توتهای قرمز و ترنج او را احاطه کردند. هر بویی او را به دنیای تازهای میبرد، جایی که طبیعت با تمام زیباییاش همساز بود. با هر نفس، حسی از تازگی و زندگی به او دست میداد.
او قدم به قدم در باغ پیش رفت و نتهای میانی عطر جولیتا کارلا فراچی، با رایحههای یاس، صدتومانی و گل برف در آغوشش کشیده شدند. این لحظات به مانند رقصی نرم و دلنشین در میان گلهای بهاری بود. هر رایحه، حسی از زنانگی و لطافت را به همراه داشت که با هر بار نفس کشیدنش، او را به وجد میآورد.
در انتها، نتهای پایهای که شامل کهربا، وانیل، چوب صندل، مشک سفید و نارگیل بودند، به آرامی جای نتهای میانی را گرفتند و توهمی از گرمابخشی و آرامش را به ارمغان آوردند. این ترکیب بینظیر از چوبهای معطر و شیرینی وانیل، به او حس همزمانی از قدرت و نرمی میداد.
عطر جولیتا کارلا فراچی نه تنها یک عطر، بلکه یک داستان از طبیعت و احساسات بود. داستانی که هر بار استفاده از آن، او را به سفری رویایی در دنیای گلها و رایحهها میبرد. این عطر، با تنوع رایحههایش، توانست همراه همیشگی جولیتا در روزهای پرشور بهاریاش باشد.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب