در روزگاران قدیم، در روستای کوچکی در فرانسه، گلفروشی بود که با عشق و شور، دیوارهای مغازهاش را با گل های رنگارنگ و بوی خوش پر کرده بود. اما همچنان چیزی کم بود؛ عطر و بویی که بتواند احساسات را زنده کند و خاطرات شیرین را ماندگار سازد.
روزی، زنی به نام الیزابت وارد مغازه شد. او به دنبال عطری بود که روح او را به پرواز درآورد. گلفروش لبخندی زد و دستانش را به سوی قفسهای پر از شیشههای رنگین دراز کرد. این است، عطر انجلک فلاور استبان.
الیزابت، شیشه را گرفت و قطرهای بر دستش ریخت. عطر با بوی خوش انجلکا و ترنج، در ابتدا روح او را نوازش داد. سپس قلب او با نغمههای ملایم رز می و بنفشه به تپش افتاد. در نهایت، گرمای مشک و کهربا او را در آغوشی ماندگار گرفت.
احساس کرد در باغی است که با هر نفس، گلهای تازه شکوفا میشوند. این باغ مخفی، جایی بود که خاطرات کودکیاش را زنده کرده و او را به دنیایی از خیال و عشق برده بود. عطر انجلک فلاور استبان، بیشتر از یک رایحه بود؛ پلی بود به گذشته، به خاطراتی که هرگز فراموش نشده بودند.
الیزابت با لبخندی پر از رضایت مغازه را ترک کرد، در حالی که عطر انجلک فلاور استبان با او بود؛ همدمی که هرگز او را تنها نمیگذاشت. عطر آرام و دلنشینی که صدای آرام ذرات زندگی بود.
این عطر نه تنها برای او، بلکه برای همه زنانی که به دنبال زیبایی و لطافت درونی بودند، ساخته شده بود. عطر انجلک فلاور استبان، بخشیدنی از طبیعت در قالب یک بطری بلورین بود. اگر شما هم تا کنون این رایحه را تجربه نکردهاید، وقت آن رسیده که این سفر را آغاز کنید و به دنیای سحرانگیز گلها وارد شوید.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب