ناموجود
شبی بارانی و دلگیر بود. در خیابانهای کمنور شهر قدم میزدم. مه غلیظی همه جا را فراگرفته بود و صدای بارش باران هارمونی آرامشبخش شبانهای را خلق کرده بود. در این میان، ناگهان رایحهای دلنشین و متفاوت مشامم را نوازش داد. آن رایحه، برای چند لحظه همهچیز را متوقف کرد و چشمانم را به جستوجوی منبع آن عطر اسرارآمیز واداشت.
عطر اکستاز ساوزه بود. رایحهای که به محض تنفس، داستانی از جنگلهای شرقی و کهن را بازگو میکرد. چوبهای معطر و کهربای گرم، همانند نجواهایی آرام با روح و جانم سخن گفتند. چیزی در آن رایحه بود که مرا به خود میکشاند. گویی این عطر توانسته بود رازهای سرزمینهای دور را در خود جای دهد.
هر قدمی که برمیداشتم، عطر اکستاز ساوزه مرا در برگرفته و با احساسات مختلف همنشین میکرد. گرمای حضورش مانند یک همدم قدیمی در شبهای سرد زندگیام بود. حضورش نه تنها گرما و آرامش به ارمغان میآورد، بلکه هالهای از اسرار و رموز ناشناخته را در اطرافم میتنید.
در لحظهای که به خانهام رسیدم، تصمیم گرفتم اجازه دهم تا این رایحه ناب و دلپذیر همراه همیشگیام باشد. به این ترتیب، هر زمانی که از عطر اکستاز ساوزه استفاده میکردم، احساس میکردم دوباره در آن شب بارانی و کهن قرار گرفتهام، در حالیکه در کنار رایحهای قرار دارم که هیچ گاه فراموش نخواهم کرد. عطر اکستاز ساوزه، همان عطری بود که داستانهای بیشماری را در خود نهفته داشت و همچنان به روایت آنها ادامه میداد.
سایر تلفظها: اکستاز ساوزه, اکستاز ساوزه, اکستاز ساوزی, اکستاز سوزه, اکستاز سوزی, اکستاز سوزے, اکتاز ساوزه, اکتاز ساوزه, اکتاز ساوزی, اکتاز سوزه, اکتاز سوزی, اکتاز سوزے, اکستیس ساوزه, اکستیس ساوزه, اکستیس ساوزی, اکستیس سوزه, اکستیس سوزی, اکستیس سوزے, اکتیس ساوزه, اکتیس ساوزه, اکتیس ساوزی, اکتیس سوزه, اکتیس سوزی, اکتیس سوزے, اگستاز ساوزه, اگستاز ساوزه, اگستاز ساوزی, اگستاز سوزه, اگستاز سوزی, اگستاز سوزے, اگتاز ساوزه, اگتاز ساوزه, اگتاز ساوزی, اگتاز سوزه, اگتاز سوزی, اگتاز سوزے, اگستیس ساوزه, اگستیس ساوزه, اگستیس ساوزی, اگستیس سوزه, اگستیس سوزی, اگستیس سوزے, اگتیس ساوزه, اگتیس ساوزه, اگتیس ساوزی, اگتیس سوزه, اگتیس سوزی, اگتیس سوزے