در یک روز آرام بهاری، نسیم سردی از سمت باغچههای گل رز وزید. بوی شیرین و دلنشین گلها در هوا پیچید و دختری جوان به نام لیلا را به یاد بهترین شبهای زندگیاش انداخت. او عطر دریمز آف رزز ام اسام را هر روز صبح با دقت روی نبضهایش میپاشید و این عطر، همچون امضایی از شخصیت او بود. این عطر خاص ترکیبی بینظیر از لطافت و قدرت بود و با هر بار استشمام، حس روز اول بهاری را در دلش زنده میکرد.
لیلا در آستانه برگزاری نمایشگاه تابستانهاش بود. او که یک طراح لباس بود، میخواست به دنبال الهام جدیدی بگردد که بتواند در آثارش بیاورد. در این فکر و خیال بود که ناگهان در باغچهاش چشمش به دستهای گل رز افتاد. وی با دقت مرمری آنها را لمس کرد و به فکر فرو رفت. بوی خوشایند و زنده گلهای رز او را همراه با عطر دریمز آف رزز ام اسام به دنیایی رویایی برد. این دنیای جدید از رنگهای صورتی و کرمی تشکیل شده بود که در هر گوشهاش بوی رزهای تازه به مشام میرسید.
لیلا با لبخندی ملایم بر لب، به آرامی به استودیوی هنری خود رفت. ایدههای تازهای برای طراحی لباسهایش به ذهنش خطور کرده بود. او میخواست از این حس تازه بهره ببرد و با استفاده از رنگها و طرحهای جدید، لباسهایی خلق کند که مانند این عطر، روح تازهای به زندگی بدهند.
حالا، پس از گذشت چند ماه، نمایشگاه لیلا بسیار موفق بود. همه از طراحیهای او تحت تأثیر قرار گرفته بودند. آنها بوی عطر دریمز آف رزز ام اسام که در فضا پراکنده بود را احساس میکردند. لیلا به خوبی میدانست که این عطر رویایی، چگونه تمام عناصر زندگی را به بهترین شکل با هم ترکیب کرده و به آثارش جانی تازه بخشیده است. عطر دریمز به او این قدرت را داده بود که بتواند در هر گامی که برمیدارد، رویاهایش را به واقعیت بدل کند.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب