در یک بعدازظهر پاییزی که نسیم ملایمی از میان درختان باغ میگذشت، ناگهان احساس کردم یک حس جدید و متفاوت وارد زندگیام شده است. عطر مموآر من آمواژ، مانند یک قصهگوی مرموز، داستانی از جادوی عطرها و خاطرات را به ارمغان آورد. هر بار که این عطر را به پوستم میزدم، حس میکردم در فضایی دیگر و در زمانی دیگر سیر میکنم.
رایحهای که ماجرا را با نعناع و ریحان آغاز میکند؛ این عطر، با ترکیب طبع تازه و سبز خود، مرا به دوران کودکی در باغ مادربزرگم میبرد، جایی که با دوستانم در میان گیاهان بازی میکردم. کمکم، رایحهی لبخندهی اسفند در میانه، با اون لبس بهشتی از اسطوخودوس و رز، به اعماق روح من نفوذ کرد. این بخش از عطر، فضایی از آرامش و صلح را برایم تداعی میکرد، مانند لحظهای که با چشمان بسته، تنها به صدای آرام آبشار گوش میسپردم.
اما راز واقعی عطر مموآر من آمواژ در نتهای پایه آن نهفته است. ترکیب تنباکو و چرم با چوب صندل و عنبر، مانند یک شعر از تجربهها و خاطرات خوش و تلخ زندگیام است. در هر بازدم، احساسی از قوت و قدرت به من دست میدهد، گویی که در برابر همه مشکلات زندگی قدردانی میکنم و آمادهام تا مسیرهای جدیدی را بپیمایم.
عطر مموآر من آمواژ، نه تنها یک عطر، بلکه یک سفر است؛ سفری به دنیای خاطراتی که هرگز فراموش نمیشوند. حتی اگر گاهی ترکیب سبز و گیاهیاش برای برخی سنگین باشد، من این پیچیدگی و عمق را دوست دارم. و هر بار که بوی آن را حس میکنم، به یاد داستانهای ناگفتهای میافتم که هنوز باید روایت شوند.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب