ناموجود
در یک عصر پاییزی، هنگامی که نسیمی خنک در میان برگهای زرد درختان میرقصید، زنی در خیابانهای پاریس به دنبال عطر خاصی بود که سالها پیش دلش را برده بود. او به امید یافتن یادگاری از گذشته، وارد یک فروشگاه قدیمی شد.
با ورودش به فروشگاه، رایحهای آشنا در هوا پیچید؛ عطری که بارها و بارها در خیال بازگشته بود. عطر اون ایر د سمسارا گرلن، همچون یک نغمه دلنشین، احساسات زن را برانگیخت. این عطر با ترکیب نعنای خنک و ترنج، همچون انفجاری از تازگی، قلب او را محصور کرد.
زن با بستن چشمانش، عطر را بر روی مچ دست خود اسپری کرد و لحظاتی در این بوی جادویی غرق شد. حالا گل نرگس و یاسمن در میانهاش، همانند نوای دلنشینی که ناگهان تمام صداهای پسزمینه را خاموش میکند، او را به دنیایی دیگر برد. عطر اون ایر د سمسارا گرلن حالا او را به سفری در زمان برده بود، جایی که خاطرات جوانی و شور و شوق زندگی دوباره زنده میشدند.
با وجود اینکه این عطر دیگر در بازار موجود نیست و دیگر جایی برای خرید ندارد، اما همچنان در میان دوستداران عطر و کسانی که خاطرات گرانبهایی از آن دارند، جایگاه ویژهای دارد. شاید نت پایانی آن کمی ضعیف باشد، اما این عطر توانست لحظات شیرین و ناب گذشته را به زیبایی زنده کند.
آن روز، زن با لبخندی بر لب و قلبی پر از خاطرات خوش، فروشگاه را ترک کرد. هرچند عطر اون ایر د سمسارا گرلن دیگر در دسترسش نبود، اما رایحه آن همچنان در ذهن و قلبش ماندگار شد. این عطر، همچون نغمهای جاودانه، همیشه او را به یاد خاطرات خوش گذشته خواهد انداخت.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب