ناموجود
شب، نسیمی خنک از سمت دریا میوزید و مهتاب به آرامی درخشش خود را بر روی آبهای آرام میتراشید. امیر در بالکن کافهای نشسته بود و نگاهش به افق دور دست دوخته شده بود. ذهنش درگیر انتخاب عطر جدیدش بود. او همیشه علاقه داشت که بویی منحصر به فرد و خاص داشته باشد که حس اصالت و جذابیت را در او تقویت کند.
دوستی قدیمی به او عطر دِنیم اکس را توصیه کرده بود. گفت که این عطر انگار برای او ساخته شده است. رایحهای مرکب از حس پودری و مشک که همانند نسیم شبانه، ذهن را به سفر میبرد. او نمیتوانست ذوقش را برای امتحان آن پنهان کند. به اصرار دوستش به یکی از فروشگاههای معتبر شهر رفت و عطر دِنیم اکس را تست کرد.
با اولین اسپری، حس کرد که این ترکیب، آرامشی ناب را در او ایجاد میکند. عطری که توسط Ann Gottlieb طراحی شده بود و به گروه آروماتیک تعلق داشت. ترکیبی که در همان اولین لحظه، حس مردانگی خاصی را با خود به همراه داشت. البته بینقص بودن این عطر در کنار رایحههای پودری و مشک سفید، آن را به عطری فراموشنشدنی تبدیل کرده بود.
امیر با لبخندی راضی از فروشگاه خارج شد. او مطمئن بود که با انتخاب این عطر، جاذبه و جلای خاصی به شخصیتش افزوده شده است. عطر دِنیم اکس حالا بخشی از هویت او بود. هر بار که از آن استفاده میکرد، حس میکرد که رویای جدیدی از دل شبهای پرستاره را به سوی خود فرا میخواند.
عطر دِنیم اکس، داستانی بیانتها از زیبایی و جذابیت بود که هرگز قدیمی نمیشد. این عطر همواره او را به یاد لحظات خاص زندگیاش میانداخت. لحظاتی که همیشه با رایحهای ماندگار در ذهنش ثبت میشدند. امیر میدانست که همیشه این عطر را در کنار خود خواهد داشت تا قسمتی از بهترین خاطراتش را به او بازگرداند.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب