در یک عصر پاییزی و در یک کافه دنج در قلب تهران، امیر به دنبال عطری بود که بتواند تجربهای تازه و خاص را برایش رقم بزند. به دنبال چیزی بود که همزمان رایحهای شیک و خاطرهانگیز داشته باشد. مرجان، دوست قدیمیاش که همیشه او را از جدیدترین عطرهای بازار آگاه میکرد، عطر اِلشا الشا را به او پیشنهاد داد.
وقتی امیر شیشه عطر اِلشا الشا را در دستانش گرفت، طراحی جذاب و شیک آن توجهش را به خود جلب کرد. اما این تنها ظاهر آن نبود که او را مجذوب کرد؛ وقتی درب بطری را باز کرد و رایحه آن را احساس کرد، حس کرد یک سفر شگفتانگیز را آغاز کرده است.
رایحه چرمین و قوی آن، او را به یاد یک کتابخانه قدیمی و ارزشمند میانداخت؛ جایی که بوی چرم جلد کتابها با بوی ملایم دود چوب مخلوط میشد. حس گرما و قدرت از ویژگیهای برجسته این عطر بود، و این تمام چیزی بود که امیر به دنبالش بود. او به خوبی میدانست که این حس مردانه و جسورانه تکمیلکننده شخصیتش خواهد بود.
در کنار رایحه چرم، نُتهای حیوانی و دودی آن حضور داشتند و ترکیبی بینظیر خلق میکردند که با هر استشمام، حس تازهای به او میداد. اِلشا الشا از همان ابتدا با او همآهنگ شد و به نظر میرسید که برای او ساخته شده است.
روایت عطر اِلشا الشا امیر را در برگرفت و تصمیم او برای خرید آن قطعی شد. او میدانست که این عطر نه تنها یک انتخاب هستند، بلکه بیانی است برای آنچه که او میخواهد به دیگران نشان دهد: جذابیت و اعتماد به نفس. با هر بار استفاده از این عطر، او قدرت و شخصیت واقعیاش را به نمایش میگذارد و اثری فراموشنشدنی در ذهن افرادی میگذارد که با او در تماس هستند.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب