ناموجود
روزی روزگاری در باغی پر از گلهای رنگارنگ، دختری به نام لیلا زندگی میکرد. او عاشق طبیعت و عطر گلها بود. هر وقت از کنار گلها رد میشد، عطر آنها شور و شعف تازهای در قلبش جاری میکرد. در یکی از روزهای زیبا و بهاری، لیلا تصمیم گرفت به دنبال عطری برود که رایحه گلهای مورد علاقهاش را در یک شیشه کوچک جای داده باشد.
دوستش نرگس، که اهل دنیای مد و عطر بود، به لیلا پیشنهاد داد که عطر دیزی بلش مارک جیکوبز را امتحان کند. لیلا کنجکاو شد و به فروشگاه عطر رفت. به محض نزدیک شدن به شیشه زیبا و صورتیرنگ عطر دیزی بلش مارک جیکوبز، حس کرد در میان باغی از گلهای سفید و زرد ایستاده است.
با اولین اسپری، رایحهای دلنشین از گلابی تازه و نیلوفر آبی او را در بر گرفت. بویی از ترنج نیز حس میشد که فضا را پر انرژی و شاداب میکرد. لیلا با نفسهایت عمیقتر، به قلب عطر که ترکیبی از گل برف، میموزا و پیچ امینالدوله بود، پی برد. این رایحهها او را به یاد زیباییهای بهاری میانداخت.
با گذر زمان، نتهای پایه مشکی و چوبی به تدریج ظاهر شدند و عطری ملایم و ماندگار به جا گذاشتند. لیلا عمیقا تحت تاثیر این ترکیب فوقالعاده بود. حس کرد که عطر دیزی بلش مارک جیکوبز، طراوت و زیبایی بهار را همیشه همراهش خواهد داشت.
لیلا با لبخند، شیشه عطر را خریداری کرد. هر بار که از آن استفاده میکرد، دوباره به باغ خاطراتش سفر میکرد. این عطر تنها یک رایحه نبود، بلکه پلی به گذشته و زیباییهای طبیعت بود که همیشه در قلبش جاری بود. با انتخاب دیزی بلش، لیلا حس میکرد طبیعت را در دستانش نگه داشته است.
عالی
خوب
معمولی
بد
افتضاح
دارمش
قبلاً داشتمش
میخوامش
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب
خیلی ضعیف
ضعیف
متوسط
قوی
خیلی قوی
ضعیف
متوسط
قوی
بسیار قوی