در یک عصر پاییزی، به آرامی در حال قدم زدن در کوچه پسکوچههای شهر بودم. نسیمی خنک میوزید و برگهای زرد زیر پاهایم خشخش میکردند. ناگهان عطری خوشبو، مشامم را نوازش داد و مرا فراخواند. منبع این عطر، فروشگاهی کوچک و دنج به نام «سنت بار» بود.
با کنجکاوی به داخل فروشگاه قدم گذاشتم. فضایی گرم و دلنشین، پر از بطریهای شیشهای که هر کدام داستانی برای گفتن داشتند. در میان این همه عطر، چشمانم به سوی بطریای کوچک و شکیل جذب شد. نام آن عطر چهارصد سنت بار بود.
فروشنده با لبخندی دوستانه به سراغم آمد و با شوق توضیح داد که این عطر با همکاری ویولا پومپیلی طراحی شده است. او گفت که عطر چهارصد سنت بار مخصوص زنان و مردانی است که دوست دارند حضوری متفاوت داشته باشند. با اولین اسپری، رایحهای از کهربا فضای اطراف را پر کرد، گرم و دلنشین.
چند لحظه بعد، نتهای میانی ظاهر شدند. ترکیبی از آمبروکسان و سدر که حس جنگلی عمیق و منحصربهفردی ایجاد کرد. این ترکیب جذاب احساس آزادی و ماجراجویی را در من بیدار کرد. در پایان، نتهای پایهای مشک و رز، حس گلی و پودری لطیفی به جا گذاشتند.
عطر چهارصد سنت بار برای آنهایی بود که به دنبال رایحهای خاص و بینظیر هستند. ترکیب فوقالعاده از ارکوردهای کهربایی و مشکی آن یک هارمونی کامل و بینقص ایجاد میکند. حس میکردم این عطر، خاطرهای ماندگار از روزی خاص را در ذهنم ثبت میکند.
در حالی که از فروشگاه خارج میشدم، فروشنده با لبخند گفت: «عطر خوب، همچون موسیقی، زبانی جهانی دارد.». من هم با خودم فکر کردم که چقدر خوشحال هستم که امروز با عطر چهارصد سنت بار آشنا شدم. این عطر قرار بود مرا به سفرهایی در دل خاطرات و رویاها ببرد، سفری که هرگز به فراموشی سپرده نخواهد شد.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب