ناموجود
ژاله در یک روز سرد زمستانی در حال گشت و گذار در خیابانهای خلوت شهر بود. سوز زمستانی همهجا را در بر گرفته بود و ابرهای خاکستری پایین آمده بودند. ناگهان چیزی او را به داخل یک عطر فروشی کوچک و دلنشین کشاند. وقتی وارد شد، گرمای فضای فروشگاه بر روی پوستش حس شد و بویی دلنشین و جادویی در هوا پر شده بود.
چشمهایش به سمت قفسهای خیره شد که روی آن عطر دد آو وینتر اسمل بنت قرار داشت. جعبهی عطر با طرحی ساده و شیک، حس کنجکاوی او را برانگیخت. ژاله به سمت قفسه رفت و عطر را برداشت. با اولین اسپری از عطر دد آو وینتر، حسی از آرامش و گرما او را در بر گرفت.
رایحهی وانیل با حالتی پودری بهسراغش آمد و پس از آن بوی ملایمی از انیسون و ادویههای نرم به مشامش رسید. همچون داستانی که با برف و زمستان آغاز شده باشد، این عطر انبوهی از احساسات متضاد را به هم پیوند میداد. نتهای گلی و چوبی که در لایههای پسزمینه نهفته بودند، حس جدیدی به او میبخشید.
شاید این همان چیزی بود که او در این روز سرد و مبهم به دنبالش میگشت؛ گرمایی که در دل زمستان میتپد. ژاله تصمیم گرفت که این عطر را بخرد و با خود به خانه ببرد. چرا که هر بار استفاده از عطر دد آو وینتر اسمل بنت او را به سفری متفاوت میبرد؛ سفری در آغوش زمستان، با رایحهای از شادی و آرامش.
این عطر مناسب مردان و زنان بود، رایحهای که بدون شک میتواند مخاطبان بسیاری را شیفتهی خود کند. عطر دد آو وینتر اسمل بنت، همچون هدیهای بود از سوی زمستان که در شیشهای کوچک جای گرفته بود و داستانی برای گفتن داشت.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب