در دل یکی از شبهای یکشنبه بهاری، نسرین در جستجوی عطر جدیدی بود که بتواند حس و حالی متفاوت به روزهایش ببخشد. در میان انتخابهای متنوع و رنگارنگ فروشگاه، چیزی خاص توجه او را جلب کرد: عطر بلوجیا اکستریت کارون. عطر قدیمی و یادگاری از سال ۱۹۲۷ با رایحهای شرقی و زنانه که توسط استاد عطرسازی ارنست دالتروف خلق شده بود.
نسرین، با کنجکاوی احساسی به بطری بلورین و کلاسیک آن نگاه کرد و درب آن را برداشت. اولین نسیمی که به مشامش رسید، بویی از میخک و رز بود که در هم آمیخته شده و عطری گرم و دوستداشتنی به فضای اطرافش بخشیده بود. او این حس شیرین و خاطرهانگیز را دوست داشت، حسی که او را به گذشتههای دور برد، زمانی که شگفتیهای ساده زندگی مانند بوهای گرم و آرامشبخش میتوانستند یک روز کامل را زیبا کنند.
لایههای میانی این عطر با مایههای گلهای یاسمن، بنفشه و زنبق دره قلب نسرین را تسخیر کردند. این ترکیب ملایم و گلی بویی از باغی پر گل و پر از طراوت را به یاد او میآورد. در حالی که عطر بر روی پوست او آرام مینشست، نتهای پایانی مثل میخک، مشک، وانیل و چوب صندل به میدان آمدند. بویی چوبی و مشکی که در کنار گرمای وانیل به نسرین اعتماد به نفس خاصی میبخشید.
عطر بلوجیا اکستریت کارون، با ترکیب هنرمندانهاش، نه تنها یک عطر بود، بلکه داستانی بود از حسها و لحظاتی که بازگشت به اصل خود را یادآور میشد. نسرین با نهایت رضایت تصمیم گرفت این عطر شگفتانگیز را انتخاب کند. او میدانست که این عطر، میتواند او را در تمامی لحظات زندگی، همدمی وفادار باشد و داستانی جدید از شادی و آرامش برایش خلق کند.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب