ناموجود
در یکی از روزهای پاییز، هنگامی که باد ملایمی برگهای زرد و نارنجی را در خیابانها میرقصاند، عطری جادویی از میان مغازههای قدیمی شهر به مشام میرسید. این بوی فریبنده و دلنشین، هیچ چیز جز عطر فلور ماجیک نوایا زاریا نبود.
ماجرا از آنجا آغاز شد که یکی از بانوان شهر، بهدنبال عطری بود که بتواند احساسات او را غنیتر کند. او به بوتیک نوایا زاریا رفت و به چیزی رسید که مدتها دنبالش میگشت. این عطر، ترکیبی شگفتانگیز از نتهای گلابی و فلفل صورتی در آغاز، گل صدتومانی و رز دمشقی در قلب، و وانیل بوربون و نعنا هندی در پایه بود که مانند داستانی از عشق و تجدید حیات دلها را اسیر میکرد.
این عطر، همچون لوحی از جادو، توانست بلافاصله با اولین قطرهاش حس شگفتی را در او زنده کند. او با چشمان بسته، خیال میکرد که در باغی پر از گلهای رز و یاسمن ایستاده که مهربانی و آرامش را در دلش جاری میکرد. وجود نتهای وانیل و چوبی در پایان، قدرت و برگشتپذیری را به احساسات او اضافه کرد.
هر بار که او این عطر را استفاده میکرد، داستانی جدید از زندگی خود روایت میکرد. فلور ماجیک نوایا زاریا به او کمک کرد تا در لحظهها زندگی کند و لبخند بر چهره اطرافیانش بنشاند. عطر فلور ماجیک نوایا زاریا نه تنها یک عطر، بلکه نمادی از قدرت زنانگی و پیچیدگی وجود انسانی بود که داستانهای نهفته در خود را برای جهانیان آشکار میکرد.
پس از آن روز، این عطر به جزء جداییناپذیری از وجود او تبدیل شد و هر جا که میرفت، این رایحه افسونگر را با خود به همراه داشت، مانند جادویی که هر رنگ و بویی را به زندگیاش اضافه میکرد. این عطر، برای او بیش از یک عطر بود؛ دوستانهای بود که به او کمک میکرد تا داستانهای بیشتری از زندگیاش بازگو کند.
عالی
خوب
معمولی
بد
افتضاح
دارمش
قبلاً داشتمش
میخوامش
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب
خیلی ضعیف
ضعیف
متوسط
قوی
خیلی قوی
ضعیف
متوسط
قوی
بسیار قوی