روزی که اولین بار صدای زنگ در فروشگاه عطر زارا به گوشم رسید، حال و هوای خاصی در فضا حس میشد. مغازهای که همیشه بوی تازگی و اصالت در آن موج میزد. این بار اما چیزی متفاوت در انتظارم بود. وارد شدم و متوجه شدم چشمهایم به سمت قسمتی از قفسههای چوبی کشیده میشود. در آنجا، عطر ویبرنت لدر انسنس زارا با بستهبندیای چشمنواز به من لبخند میزد.
این عطر، ترکیبی بود از شگفتی و جذابیت. بوی فلفل پروویایی که به عنوان نت اولیه در این عطر حضور داشت، حس تازگی را به وجود میآورد. وقتی کمی بیشتر در فروشگاه قدم زدم، متوجه شدم که این عطر یک چیز بیشتری دارد. نت میانی آن، اولیبانوم، با رقصی از بخور و سنگینی خاصی به مشام میرسید. همه اینها، هارمونی بینظیری از تمایز و پیچیدگی را ایجاد کرده بود.
در میان عطرهای موجود در مغازه، عطر ویبرنت لدر انسنس زارا با رنگهای گرم و آمبری که به خود گرفته بود، مثل یک قطعه هنر بود. احساس کردم این عطر، داستانی که باید کشف میشد را درون خود داشت. به محض اینکه شیشه را در دست گرفتم و بوی آن بر پوست دستم نشست، حس شگفتانگیزی از رزین الئمی که از نتهای پایه آن بود، مرا در بر گرفت.
در نهایت، عطر ویبرنت لدر انسنس زارا نمیتوانست به سادهگی فراموش شود. این عطر یادآور لحظات خاص و متینی بود که همواره در ذهن باقی خواهد ماند. هر بار که به آن فکر میکنم، باز هم همان حس ابتدا را احساس میکنم. حس اینکه هیچچیز در دنیا مانند تجربه کشف یک عطر جدید و خاص نیست. عطری که توانسته بود در میان دهها عطر دیگر بدرخشد و جایی در قلب و ذهنم برای خود پیدا کند.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب