ناموجود
در یکی از شبهای سرد زمستانی، وقتی برف آرامآرام بر روی زمین مینشست و ماه نور ضعیفی بر روی درختان برفی پاشیده بود، دختری به نام سارا به دنبال عطری خاص برای رویداد مهمی بود. او به یک بوتیک عطر در شهر رفته بود. در میان قفسههای پر از شیشههای رنگارنگ، ناگهان شیشهای زیبا و شفاف با نام عطر مونلایت فراست ویکتوریا سیکرت نگاهش را جلب کرد.
این عطر از دل مجموعه Winter Bliss بود و نویدبخش حس شگفتانگیزی از تازگی و خنکی بر روی پوست بود. سارا با دقت شیشه عطر را برداشت و بویید؛ حس تازهای او را فرا گرفت. انگار که بوی خنک نسیم دریا را با خود آورده بود. همان بود که همیشه به دنبالش بود؛ ترکیب جذاب و نوینی که نمیتواند در برابرش مقاومت کند.
عطر مونلایت فراست ویکتوریا سیکرت برای او چیزی فراتر از یک عطر معمولی بود. هر بار که این عطر را استفاده میکرد، او را به دنیای دیگری میبرد؛ جایی که در آن خنکی عطر و حس تازگی، تمام خستگیهای روزانه را از بین میبرد. این عطر با آکوردهای تازه و دریایی خود، مانند نسیمی ملایم و خنک بر روی پوست مینشست.
در رویداد مهمی که سارا حضور داشت، همه از او میپرسیدند: چه عطری استفاده کردهای؟ و او با لبخندی میگفت: عطر مونلایت فراست ویکتوریا سیکرت. اینچنین بود که سارا نهتنها شبی بهیادماندنی را تجربه کرد، بلکه عطری پیدا کرد که هرگز نمیتوانست از آن دل بکند. جادوی این عطر در این بود که همه چیز را در نوع خود بینظیر و خاص میکرد؛ درست مانند شبهای زمستانی که ماه با نوری ملایم برفها را میپوشاند.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب