یک روز صبح پرانرژی، نسیم خنکی از میان درختان باغچه عبور میکرد. نسرین در آینه، آخرین لمسهای آرایش خود را به پایان رسانده بود. او تصمیم گرفته بود که برای یک روز خاص، از عطر سوپرماسی پرپل افنان استفاده کند. این روز، روزی بود که با دوستانش به پارکی زیبا و پر از گلهای باغی میرفت.
نسرین، که همیشه به دنبال تجربیات تازه بود، از قدرت و جادوی این عطر بینظیر خاطرات زیادی داشت. او به آرامی سرپوش شیشه را باز کرد و چند قطره از این عطر را روی مچهایش اسپری کرد. همزمان با انتشار بوی خوش، حس میوههای تازه و مرکبات در فضا پخش شد. این لحظه، شروع قصهی جذابی بود که نسرین با آن درگیر میشد.
با ورود به پارک، دوستانش با لبخندی او را استقبال کردند. آنها بلافاصله از بویی که اطرافشان پیچیده بود، متحیر شدند. عطر سوپرماسی پرپل افنان با نتهای میانی مشک و کهربا، حس گرما و جذابیت خاصی برای نسرین ایجاد کرد. دیگران نیز با هر نفس، این حس خوشایند را تجربه میکردند.
با پایان یافتن روز و زمان بازگشت، نسرین به عطر پایهی مشک و وانیل فکر کرد که با هر حرکت او، همچنان وفادارانه همراهیاش میکرد. حس شیرینی و لطافت این ترکیب، مثل خاطرات شیرین این روز خاص در ذهن او ماندگار شد. عطر سوپرماسی پرپل افنان هیچگاه از ذهن او محو نمیشد و همیشه بخشی از لحظههای خوش زندگیاش را تشکیل میداد.
این تجربه برای نسرین به مانند یک سفر بود؛ سفری که از نخستین تماس با بوی میوهها آغاز شد و با یک پایان دلنشین و محکم به اتمام رسید. این داستان، تنها یک داستان از هزاران لحظهای است که یک عطر میتواند به ارمغان بیاورد، و سوپرماسی پرپل افنان، ستارهی درخشان آن لحظهها بود.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب