ناموجود
یک روز پاییزی و دلانگیز بود. سارا، در حال قدم زدن در کنار دریاچه شهری بود که به تازگی به آنجا نقل مکان کرده بود. باد ملایمی که از میان برگهای زرد عبور میکرد، حس طراوت و تازگی را برای او به ارمغان میآورد. او برای فرار از روزمرگیهای شهر بزرگ، اینجا آمده بود.
همانطور که به افق نگاه میکرد، بوی عطر رومانُوا زار در هوا جریان داشت. این عطر با ترکیبات گرم و شیرین خود، تجربهای بینظیر از حس ناب طبیعت را برای او فراهم میکرد. سارا به آرامی چشمانش را بست و به دنیای خیالی خود وارد شد. او در یک جزیرهی گرمسیری قدم میزد، جایی که نارگیلهای تازه و بوی دلپذیر عنبر او را احاطه کرده بودند.
عطر رومانُوا زار از جادوی نتهای لطیف همچون شیرین و وانیلی بهره میبرد که باعث شده بود با هر استشمام، احساس شادی و نشاط به سارا منتقل شود. ترکیبی از بویهای گرم چوبی به همراه افضل گیاهی مانند پچولی، نگاهی تازه و مدرن به این عطر بخشیده بود. عمیقاً احساس آرامش و صلح درونیش را تقویت میکرد.
در این حال که او به خاطراتش سفر میکرد، کنار ساحل روی نیمکتی نشست و به ستارههای درخشان خیره شد. او میدانست که عطر رومانُوا زار همچون همراهی صادق و همیشه حاضر، او را به دنیای خیالانگیز و پر از ماجراجویی میبرد. این عطر، نه تنها یک محصول بلکه پلی بود به دنیای زیباییها و لذتهای زندگی.
سارا با خود گفت: این عطر آن چیزی است که همیشه به دنبال آن بودم؛ نشانهای از تازگی، زیبایی و جاودانگی طبیعت. او تصمیم گرفت که این عطر بینظیر را به عنوان یادگاری از سفر به این شهر در ذهن و دل خود نگه دارد و دیگران را نیز به تجربه بویایی این عطر فاخر دعوت کند.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب