در یک روز زیبا و آفتابی، هنگامی که شهر پاریس در آغاز بهار نفس میکشید، آنا تصمیم گرفت به گل فروشی مورد علاقهاش برود. بویی مطبوع و دلنشین در فضا پیچیده بود که توجهاش را جلب کرد. او به دنبال این بوی بینظیر راه افتاد. به گلهای زرد و صورتی میموسا و فلفل صورتی رسید که در کنار ویترین فروشگاه عطر ژووای پاریس خوشبو شده بودند.
آنا نمیتوانست مقاومت کند و وارد فروشگاه شد. او به سمت قفسهای که عطر توش فینال ژووای پاریس به زیبایی در آنجا قرار داشت، رفت. تصمیم گرفت شیشهای از این عطر را امتحان کند. با اولین اسپری، بویی از برگهای بنفشه، گل رز و یاس او را در آغوش گرفت و خاطراتی خوش را برایش زنده کرد. آرامش چوب سدر نیز در پسزمینه این تجربه عطر، بیهمتا بود.
قدری بلندتر و با انگیزهتر، حس کرد که عطر توش فینال ژووای پاریس به او جانی دوباره بخشیده است. به گونهای که انگار در میان باغی پرگل قدم میزد. نت پایه از هلیوتروپ و مشک سفید به همراه چوب صندل حس لطیف و نرمتری به او هدیه داد. حالا او میدانست که این عطر نه تنها برای لحظات خاص، بلکه برای هر روز و هر ساعت از زندگیاش مناسب است.
آنا با لبخندی بر لب، عطر توش فینال ژووای پاریس را خرید و تصمیم گرفت این حس شادی و طراوت را با دوستانش به اشتراک بگذارد. او مطمئن بود این انتخاب خود را دیگران نیز دوست خواهند داشت. زیرا این عطر همان چیزی بود که بهار را در دل زمستان و طراوت را در هر لحظه زندگیاش به ارمغان میآورد.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب