ناموجود
در یک روز زنده دل پاییزی، خورشید با نرمی در آسمان میتابید و برگهای رنگارنگ در باد آرام میرقصیدند. لاله، زن شیک و جذابی بود که همیشه به دنبال تجربهای جدید و اثیری بود. او در جستجوی عطری بود که با روحیهی بیهمتای او همخوانی داشته باشد. روزی در حال گذر از کوچهپسکوچههای شهر بود که به بوتیکی کوچک و خاص به نام ناتورا برخورد کرد.
با ورود به بوتیک، دنیایی از رایحهها و عطرها او را دربر گرفت. هر عطر داستان خودش را داشت، اما یکی از آنها بهطور ویژه توجه لاله را جلب کرد: عطر اینسپیرا بِلِزا ناتورا. این عطر ناشناخته بهمحض اسپری شدن بر روی پوست، هماهنگی لطیفی از نتهای فلورال و مشک را به نمایش میگذاشت. هر بار که چشمانش را میبست، رایحهای از گلی ناشناخته و فراموشنشدنی را احساس میکرد، گویی طبیعتی بیپایان و بیمرز بر روی پوستی شفاف نقش بسته است.
اینسپیرا بِلِزا ناتورا با ترکیبی از آکوردهای گلی و مشکی، رقصی اثیری از پودر و چوبی را به نمایش میگذارد. رایحهای که حس گرمای دلپذیری را همچون ادویهای شرقی به روح و جان میپاشاند. این مستی رایحهها توسط ورونیکا کاتو، طراح عطر نامدار، خلق شده بود. لاله احساس میکرد که این عطر، پلی به سوی دنیایی جدید و سرشار از ماجراجویی است.
با الهام از این عطر بینظیر، لاله در هر قدم میخواست که بخشی از داستان این عطر را زندگی کند. هر بار که عطر اینسپیرا بِلِزا ناتورا را استفاده میکرد، احساس تازگی و اعتماد بهنفس در او تقویت میشد. او بهآرامی بوتیک را ترک کرد، اما این بار با احساسی ویژه و عطری که قرنها میتوانست همراه او باشد. در زیبایی و انگیزهی بیپایان اینسپیرا بِلِزا ناتورا، لاله معنای تازهای از زندگی را یافت.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب