ناموجود
در قلب یک شهر زیبا و پرجنبوجوش، مردی به نام امیر زندگی میکرد. امیر عاشق عطرها بود و همواره در جستوجوی رایحهای بود که بتواند تجلی زندگی روزمره او باشد. او به دنبال عطری میگشت که همزمان حس و حال طبیعت، زندگی و قدرت را به او القا کند.
روزی در پیادهرویی گذر کرد که فروشگاهی لوکس و زیبا به تازگی افتتاح شده بود. نام فروشگاه نظرش را به خود جلب کرد: «دِ اِسپیریت آو دوبای». به آرامی وارد فروشگاه شد و نگاهش به شیشهای خیرهکننده افتاد. نام عطر آبشار دِ اِسپیریت آو دوبای روی شیشه حک شده بود. رایحههای درون آن عطر، او را به دنیای دیگری برد.
آبشار دِ اِسپیریت آو دوبای ترکیبی از روایح خاص و استثنایی بود. نتهای اولیهاش شامل سرو و کاج بود که حس طراوت جنگلهای سبز را زنده میکرد. میان این عطر، رایحههای چرم و عود هندی به همراه رزینهای با ارزش و چوبهای گرانبها دیده میشد، که حس اصالت و وقار را به داستان زندگیاش افزودند. وقتی عطر به نتهای پایه میرسید، بوی تنباکو و چوب آگار فضایی گرم و دلنشین میآفرید.
این عطر نه تنها برای مردان که برای زنان نیز پر از جاذبه بود. حس زنده بودن و پویا بودن آن به شکلی بود که هر کس آن را استشمام میکرد، تحت تأثیر قرار میگرفت. امیر میدانست که بالاخره عطر مورد نظرش را پیدا کرده است. حالا هر بار که از عطر آبشار دِ اِسپیریت آو دوبای استفاده میکرد، با هر بو و رایحهای به دل شهری پیچیده و خیرهکننده سفر میکرد.
به نظر میرسید که امیر نه تنها عطری برای خود پیدا کرده، بلکه پای به مسیری از خاطرات ناب و رایحههای جدید گذاشته است. عطر آبشار دِ اِسپیریت آو دوبای برای او معنای زندگی، ماجراجویی و عشق به طبیعت بود. و هر روز که از آن استفاده میکرد، لحظاتی یگانه و تکرارنشدنی را گرامی میداشت.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب