ناموجود
در یک روز خنک پاییزی، وقتی که برگهای طلایی و قهوهای در خیابانهای تهران رقص میکردند، مریم تصمیم گرفت خود را با رایحهای جدید آشنا کند. هر بار که به دیدار عطرفروشی محلیاش میرفت، به دنبال چیزی متفاوت و نو میگشت. در این بازدید، چشمش به عطر ایندیان ساندال راسوت افتاد. نام آن برایش رازآلود و جذاب بود.
مریم، عطر ایندیان ساندال راسوت را به آرامی در دست گرفت. بطری زیبا و کلاسیک آن یادآور دوران قدیم بود، زمانی که عطرها داستانهایی برای گفتن داشتند. اولین باری که در بطری را باز کرد، بوی خوش وانیل و یلانگ-یلانگ به مشامش رسید. رایحهای شیرین و دلنشین که او را به لحظات شیرین زندگیاش برد.
این عطر قدیمی که در سال ۱۹۵۸ به دست عطار ماهر نینا زیسکایا خلق شده بود، همچون پلی میان دیروز و امروز او بود. نتهای میانی عطر ایندیان ساندال با شیر و چوب صندل قلب او را تسخیر کردند. گویی در باغی پوشیده از گل رز با عطر چوبهای قدیمی قدم میگذارد. این حس، همان چیزی بود که مریم به دنبالش میگشت؛ حس نوستالژی و آرامش.
با گذشت زمان، رایحه چوب صندل، عنبر و پچولی بر روی پوست او باقی ماند. این رایحهها در کنار هم، لطفی خاص به عطر میبخشید که همزمان گرم و معطر بود. مریم با هر بار استشمام آن، حس میکرد که به دنیایی پر از رنگ و رایحه گام میگذارد. دنیایی که تنها با عطر ایندیان ساندال راسوت میشد تجربهاش کرد.
مریم از فروشگاه خارج شد، اما این عطر بینظیر تا مدتها او را همراهی میکرد و خاطراتی جدید در ذهنش به وجود میآورد. هر باری که آن را میزد، حس میکرد کمی از داستان این عطر افسانهای را با خود به همراه دارد. عطر ایندیان ساندال راسوت نه تنها یک رایحه، بلکه یک تجربه بود. یک سفر به دنیای جادویی شرق، که هرگز نمیخواست به پایان برسد.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب