ناموجود
در یکی از شبهای خنک مسکو، زیر نور ملایم چراغهای خیابان، زنی با کت و شال ظریف ایستاده بود. او بهسوی برابر خود، خیابان تاریخی کوزنتسکی موست، خیره شده بود. این خیابان با سنگفرشهای قدیمی و مغازههای جذابش، همیشه ماجراهایی در دل خود داشت. اما آن شب، بوی خاصی در هوا پیچیده بود که داستان دیگری را بازگو میکرد.
این عطر بینظیر، عطر کوزنتسکی موست نووایا زاریا بود که همچون رازهای دیرین در هوا پراکنده میشد. نت آغازین آن با رایحهی ترنج و پرتقال است که طراوت اولین لحظات روز را به یاد میآورَد. لحظهای که ابرها در افق ناپدید میشدند و خورشید طلوع میکرد.
زن قدمهای آرامش را به سوی خیابان برداشت و هر قدم او، بویی از نتهای میانی عطر را نمایان میکرد. بوی زنبق، گل برف و گشنیز با یکدیگر ترکیب شده بودند و رایحهای غنی و زنانه ایجاد میکردند. یاسمن رگههای شیرین و ملایمی به این ترکیب میافزود که هر رهگذری را محصور میکرد.
اما آنچه که عطر کوزنتسکی موست نووایا زاریا را یگانه میساخت، پایههای خشک و پودری آن بود؛ بویی از خزه بلوط، تنباکو و کهربا که در خاطر باقی میماند. رایحهای که یادآور عصرهای آرام و موزون بود و یادآوری میکرد که زندگی همچون موسیقیست؛ گاهی آرام، گاهی پر از هیجان، اما همواره ژرف و پر از معنا.
بیجهت نبود که این عطر با قدرت ماندگاریاش همچون فریادی در باد باقی میماند. هر زنی که از این خیابان عبور میکرد، داستان خود را با عطر کوزنتسکی موست مینگاشت و در دل تاریخ ماندگار میکرد. بویی که شاید برای همه جذاب نبود، اما برای آنانی که زیبایی غریب و قدیمیاش را میفهمیدند، چون گنجی گرانبها میدرخشید.
عالی
خوب
معمولی
بد
افتضاح
دارمش
قبلاً داشتمش
میخوامش
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب
خیلی ضعیف
ضعیف
متوسط
قوی
خیلی قوی
ضعیف
متوسط
قوی
بسیار قوی