ناموجود
در دلِ یک روز زمستانی که نسیم سردی از میان درختان بیبرگ میوزید، آنا تصمیم گرفت تا روز خود را با بویی گرم آغاز کند. او دست به سوی قفسه عطرهایش برد و چشمش به شیشهای کروی و طلایی افتاد. عطر یَنتار نووایا زاریا، او را به یاد اولین باری انداخت که این رایحه را استشمام کرده بود.
با بازکردن در شیشه، نغمهای از مرکبات تازه و رزماری به مشامش رسید. این عطر با نُتهای آغازینش به طراوت صبحگاهی زندگی میبخشید. آنا احساس شادابی کرد، گویی به بهاری دیگر قدم گذاشته بود.
با گذشت زمان و اندکی از ظهر، ملودی عطر یَنتار نووایا زاریا تغییر کرد. نُتهای میانین با ظرافت وارد صحنه شدند. همآهنگی برگهای بنفشه، گل رز و زنبق به فضای اتاق افزودند. آنا در میان این باغی پرگل غرق شد. هر بار که عطر به مشامش میرسید، با خاطرات شیرین دوران کودکی در باغ مادربزرگش روبهرو میشد.
بعدازظهر که آفتاب کمکم به سمت غروب میرفت، عطر به تدریج به سمت عمقی گرم و دنج پیش رفت. بوی کهربا، نتهایی چوبی، و خزه درخت بلوط همه درهم آمیخته شده بودند تا آرامشی بینظیر را به ارمغان بیاورند. این پایانِ روزی با شروع پرتلاطم و اوجی آرامشبخش بود.
عطر یَنتار نووایا زاریا نه تنها رایحهای است، بلکه سفری به یادماندنی در زمان و مکان است. آنا هر بار که این عطر را استفاده میکند، حس میکند در لباسی از مخمل و نور طلوعی تازه پیچیده شده است. برای او، این عطر بیشتر از یک نام و رایحه، تجلیکننده لحظاتی خاص در زندگیاش بود.
عالی
خوب
معمولی
بد
افتضاح
دارمش
قبلاً داشتمش
میخوامش
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب
خیلی ضعیف
ضعیف
متوسط
قوی
خیلی قوی
ضعیف
متوسط
قوی
بسیار قوی