ناموجود
در یکی از روزهای پاییزی، هنگامی که برگهای رنگارنگ زیر پاهایم خشخش میکردند، تصمیم گرفتم به گوشهای آرام از شهر پناه ببرم. هوای تازه و خنک صبحگاهی مرا به همانجایی کشاند که اغلب در روزهای اندکی شلوغ شهری، آرامشی لذتبخش پیدا میکردم. باغی کوچک با گلهای شاداب و معطر، جایی که بوی زندگی و تپش طبیعت با تمام وجود حس میشد.
آنروز اما چیزی متفاوت بود. با قدم گذاشتن در باغ، عطر دلنشین و شگفتانگیزی به نام عطر ففیتی شر فلاور ژاردین د پرفیوم به مشامم رسید که مرا به دنیای دیگری برد. در همان لحظه اول، نسیمی ملایم بوی مشکلات کرن و گلابی را با خود آورد. عطری که نوید هوای تازه و شروعی نو را میداد.
همچنان که در باغ قدم میزدم، گلهای یاسمین و بهارنارنج مرا به سمت خود میکشیدند. حس میکردم در میان گلهای رنگارنگ، رازهایی نهفته است که تنها عطر ففیتی شر فلاور ژاردین د پرفیوم میتواند آنها را برایم بازگو کند. رایحهای که هر لحظه بیشتر به دل مینشست و هر بار که نفس عمیقی میکشیدم، ارتباطی عمیقتر با طبیعت برقرار میکردم.
چند دقیقه بعد، روی نیمکتی نشستم و اجازه دادم بوی ماندگار پرالین، وانیل و نعناع هندی به همراه لوبیای تانکا مرا احاطه کنند. تمامی نگرانیها و افکار پراکنده من با این ترکیب آرامشبخش، در لحظه محو شدند. محلی البته که زیباییاش به این رایحه خاص و گیرای ففیتی شر فلاور ژاردین د پرفیوم بهای بیشتری میداد.
برای من، این تجربهی بینظیر به معنای حضور در میان زیباییهای زندگی بود. عطری که هر بار تجربهاش میکنم، مرا به خود فرا میخواند تا چیزی از زیباییهای جهان پیدا کنم و برای لحظهای در آرامش حقیقی غرق شوم.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب