ناموجود
در یک روز بهاری، وقتی که نسیم ملایمی در هوا میوزید، دختری به نام مهسا در میان جمعی از دوستانش نشسته بود. آنها دربارهی جدیدترین عطرها صحبت میکردند. مهسا همیشه به دنبال عطری بود که بتواند با آن لحظات خاصی را برای خود به یاد ماندنی کند.
یکی از دوستان مهسا در حالی که جعبهای زیبا در دست داشت، گفت: این عطر نوزده صفر دو رز پرفیومز بردو است، باید امتحانش کنی. نام پرفیومز بردو فوراً توجه مهسا را جلب کرد. حس کنجکاوی در او برانگیخته شد و بلافاصله در جعبه را باز کرد.
همین که اولین قطرههای عطر نوزده صفر دو رز روی مچ دست او نشست، بوی شگفتانگیز گلهای رز فضایی اطرافشان را پُر کرد. ترکیبات گلدار این عطر به نظر میرسید که رایحهی کامل بهار را با خود به ارمغان آوردهاند.
مهسا چشمانش را بست و تصور کرد در باغی پر از رزهای زیبا و رنگارنگ قدم میزند. احساسی از تازگی و طبیعت در او جاری شد. عطر نوزده صفر دو رز پرفیومز بردو او را به دنیایی برد که شادابی و نشاط از هر گوشهاش میدرخشید.
دوستان مهسا هم متوجه تغییر در فضا شدند. همه با شگفتی در مورد اینکه چطور یک عطر میتواند چنین تاثیری بگذارد، صحبت میکردند. مهسا با لبخندی گفت: این همان احساسی بود که همیشه دنبالش بودم.
عطر، حس زیبایی و لطافتی را در او بیدار کرده بود. برای مهسا، این عطر نمایندهی تازهای از عشق بود؛ عشق به طبیعت، به زیباییهای ساده و به خاطراتی که همیشه با او میمانند. مهسا میدانست که این رایحه حالا بخشی از داستان اوست؛ داستانی که هر بار با بوییدن عطر نوزده صفر دو رز پرفیومز بردو بازگو میشود.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب