ناموجود
در دل یک روز تابستانی، هوای گرمی بر شهر حکمفرما بود. سارا تصمیم گرفت که روز را با یادآوری خاطرات خوشی آغاز کند. او به میز آرایشش نزدیک شد و نگاهی به مجموعه عطرهایش انداخت. میان تمام شیشهها و بطریها، عطر دویست و دوازده اسپلش دوهزار و هشت کارولینا هررا با رنگ صورتی ملایمش همچون جواهری میدرخشید.
این عطر با ترکیبی از نتهای درخشان و شاداب، حس تازگی و انرژی بیپایانی را به او القا میکرد. سارا با کمی تردید در ابتدا، اسپری کوچکی از عطر را بر مچ دستش زد. به محض پخش شدن بوی مرکبات تازه مانند گریپفروت و برگاموت، احساس آرامشی بر دل او نشست. این آغاز سفری بود که او را به دنیایی از گلهای پیچیده و لوکس میبرد.
در لحظاتی کوتاه، رایحهای از گل صدتومنی و یاسمن باغ رویایی را برایش به تصویر کشید. این رایحهها او را به یاد باغ گل سرخ مادربزرگش در کودکیاش میانداخت، جایی که با دوستیهای بیپایان و خندههای کودکانه ساخته شده بود.
اما عطر دویست و دوازده اسپلش دوهزار و هشت کارولینا هررا اینجا متوقف نشد. در پسزمینه این رایحه شیرین و گلبهاری، ردی از چوب سرو و چوب صندل به همراه بویی ملایم از مشک وجود داشت. این ترکیب لاکچری و اسرارآمیز، حسی از اعتماد به نفس و شیکپوشی به تمام ساعتهای روزش بخشید.
سارا احساس کرد که این رایحه کهنسال و پرقدرت، نه تنها او را به سفر خاطرات میبرد بلکه اعتماد و انگیزهای تازه برای آینده به او میدهد. عطر دویست و دوازده اسپلش دوهزار و هشت تبدیل به همراز روزهای پرانرژی و شبهای آرام او شده بود، عطری که داستانهایی از شادی و عشق در خود میپیچید و هر روز را به تجربهای تازه تبدیل میکرد.
عالی
خوب
معمولی
بد
افتضاح
دارمش
قبلاً داشتمش
میخوامش
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب
خیلی ضعیف
ضعیف
متوسط
قوی
خیلی قوی
ضعیف
متوسط
قوی
بسیار قوی