در یکی از روزهای دلپذیر بهاری، امیر تصمیم گرفت با خود خاطرهای تازه و ماندگار خلق کند. او به دنبال عطری میگشت که با شخصیت خاصش هماهنگ باشد. پس از صرف زمانی طولانی و جستجوی مغازههای مختلف، عطری به نام عطر تریصد و پانزده پرستیژ لاریو توجه او را به خود جلب کرد.
وقتی درِ شیشهای عطر را باز کرد، موجی از خنکی نعنا و ترشی ترنج به استقبالش آمد. عطر تریصد و پانزده پرستیژ لاریو به امیر حس تازگی و نشاطی بینظیر داد که تاکنون در هیچیک از عطرهایش حس نکرده بود. این آغاز یک سفر معطر و شگفتانگیز بود.
وقتی امیر عطر را بر روی پوست خود اسپری کرد، در میانههای روز، رایحه چوبی سدر با لطافت اسطوخودوس ترکیب شد و فضای اطرافش را پر کرد. این ترکیب عطر تریصد و پانزده پرستیژ لاریو به او احساسی از آرامش و سرزندگی میداد و همچون نسیمی ملایم روحش را نوازش میکرد.
اما این تنها آغاز ماجرا بود. با غروب آفتاب، بوی وانیل و کهربا به صحنه آمد و حسی دلنشین و عمیق به داستان افزود. این ترکیب بینظیر رایحهها نهتنها امیر را تحت تأثیر قرار داد، بلکه اطرافیان او را نیز مجذوب خود کرد.
عطر تریصد و پانزده پرستیژ لاریو در نگاه امیر بهعنوان یک عطر ویژه و خاص جای گرفت. این عطر نهتنها بهواسطه ترکیبات جذابش، بلکه بهدلیل هماهنگی کامل با روحیه و شخصیت او به یک نقطه عطف در لوازم شخصیاش تبدیل شد.
امیر هر زمان که این عطر را به خود میزد، خاطرات بهاری و لحظات خوش را به یاد میآورد و احساس میکرد که با هر بازدم، داستان جدیدی از زندگیاش به نگارش درمیآید. این همان چیزی بود که او از ابتدا به دنبالش میگشت؛ یک عطر با اصالت و شخصیت.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب