ناموجود
شب بود و آسمان پر از ستاره. نرگس با شوقی بیپایان به سمت ویترین عطر فروشی الجزیره پرفیومز قدم برمیداشت. او به دنبال یک عطر خاص بود. چیزی که بتواند روحش را در میان جمعیت شهر شناور کند. چیزی که به او هویت و شخصیت بدهد. عطر سیصد و شصت الجزیره پرفیومز.
از لحظهای که نرگس درب شیشهای فروشگاه را باز کرد، دنیایی از رایحههای شگفتانگیز به استقبالش آمدند. او مست عطرها و داستانهایی بود که هر یک از این بطریهای کوچک با خود به همراه داشتند. ولی تنها یکی از آنها بود که قلبش را تسخیر کرد: عطر سیصد و شصت الجزیره پرفیومز.
عصارهای از اسرار شرقی در این عطر نهفته بود. ترکیبی بینظیر از عود و رایحههای چوبی که به پیچیدگی و غنای خود میبالیدند. در کنار آنها، لمس نرم رایحههای پودری و گلی، حقیقتی زیبا را به وجود میآوردند. تعادل بین تعبیری گلی و چوبی که تنها خالقان آن میتوانستند ارائه دهند. این عطر برای زن و مرد خلق شده است و هرکدام از آنها میتوانند با آن به رؤیاهای خود پرواز کنند.
همانطور که این عطر منحصر به فرد روی پوست نرگس مینشست، حس گرما و تندی ادویههای گرم نیز به آرامی به او ملحق میشد. این عطر، سفری بود به دل تابستانهای گرم شرقی. آنجا که هر نفسی که برمیدارد، داستانی برای گفتن دارد. عطر سیصد و شصت الجزیره پرفیومز نمیگذارد کسی که بوی آن را احساس کرده، به راحتی فراموشش کند.
نرگس با لبخندی پر از رضایت فروشگاه را ترک کرد. او میدانست که این عطر، همراهی وفادار برای لحظههای خاص زندگیش خواهد بود. سیصد و شصت الجزیره پرفیومز، داستانی از هزاران راز را در دل خود نهفته داشت و نرگس آماده بود تا همه آنها را کشف کند.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب