ناموجود
در یک روز پاییزی، وقتی هوای سرد شهر را در بر گرفته بود و آسمان خاکستری به نظر میرسید، او وارد شد. مردی با اعتماد به نفس بالا و لبخندی که رد پایی از راز در خود داشت. عطر ففتي شيدز آف گري الکساندریا فراگرنسز همواره با او همراه بود، عطری که با نتهای ابتدایی گریپفروت، شکوفه نارنج و مریمگلسر آغاز میشد و در لحظهای نفسگیر، مشام را نوازش میکرد.
در میان جمعیت، همگان متوجه حضور او میشدند. آدمها نگاهی از کنجکاوی و تحسین به او میانداختند. حتی قبل از آنکه چیزی بگوید، حضور او با ففتي شيدز آف گري الکساندریا فراگرنسز احساس میشد. نتهای میانی این عطر با ترکیبی از پیمنتو، زنبق و جوز هندی، عمق و پیچیدگی به شخصیت او میافزود و هالهای از جذابیت و رمز و راز ایجاد میکرد.
دقایقی بعد، در حین گفتگو، عطری گرم و دودی از نتهای پایه که شامل وتیور، عنبر، خزه بلوط و چوبهای معطر است، فضای اطراف را پُر کرد. این ترکیب نهایی، نشاندهنده مردانگی و استواری او بود. با هر حرکت، این عطر به او شخصیت و هویت میبخشید، گویی که جزیی از وجودش شده بود.
در پایان روز، وقتی که مردم از حضوری که تجربه کرده بودند سخن میگفتند، نام ففتي شيدز آف گري الکساندریا فراگرنسز بیشتر از هر چیز دیگری به گوشها میرسید. عطری که نه تنها با رایحه خاص خود مشامها را مدهوش میکرد، بلکه داستانی از اعتماد به نفس و جذابیت را برای همگان بازگو میکرد.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب