ناموجود
شبی آرام و رؤیایی بود. سوگل در اتاقش نشسته بود و از پنجره به باغ گلهای معطر نگاه میکرد. نسیمی ملایم از دریچه به درون میوزید و عطر دلنشین گلها را با خود به اتاق میآورد. اما چیزی در این میان کم بود. او به دنبال رایحهای خاص و متفاوت میگشت که بتواند حس تازهای به او بدهد.
چند روز پیش، سوگل در یک فروشگاه عطر بود و محصولی نظرش را جلب کرد. آن عطر با نام عطر اکترس دلیکیت اَپل پَرفیومز شناخته میشد. با اینکه نامش را قبلاً نشنیده بود، ولی ظاهر شیشه و برند معتبرش او را کنجکاو کرده بود. در آن لحظه، تصمیم گرفت تا آن را امتحان کند.
وقتی اولین اسپری از عطر اکترس دلیکیت اَپل پَرفیومز را روی پوست خود احساس کرد، ذهنش به دنیای دیگری پرتاب شد. ترکیب گلهای سفید با رایحهای تازه و نتهای گلی و میوهای او را محصور کرد. حس سبکی و طراوت در فضای اطرافش پیچید و مانند نسیمی لطیف در بهار او را در برگرفت. این عطر، تجربهای نو و هیجانانگیز را برایش به ارمغان آورد.
او با هر بار استفاده از این عطر احساس میکرد که بخشی از یک داستان عاشقانه و شیرین است. عطر اکترس دلیکیت اَپل پَرفیومز نه تنها یک بو، بلکه تجربهای از زندگی روزمره با روایتی متفاوت بود. هر روز صبح، وقتی آماده رفتن به کار میشد، با اسپری این عطر، احساس فوقالعادهای از انرژی و اعتماد به نفس به او منتقل میشد.
سوگل حالا هر بار که به گذشته فکر میکند، مطمئن است که انتخاب این عطر بهترین تصمیمش بوده است. این عطر نه تنها به او حس شگفتی و تازگی میبخشد، بلکه بخشی از هویت او شده است. عطری که همیشه در سفر زندگی او را همراهی میکند و نمایشی از زیبایی و ظرافت را به نمایش میگذارد.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب