در یکی از شبهای خنک پاییز، وقتی که هوا تازه شروع به تاریک شدن کرده بود، نسیم ملایمی از پنجره نیمهباز به داخل اتاق وزید. به عادت همیشه، راهی اسرارآمیز برای آرامش درونی خود جستم. بر روی میز، به وزن و جذبه یک کتاب قدیمی، شیشهای از عطر ادرت نومنکلیچر جلب توجه کرد. طرح ساده و مدرن شیشه، حسی از آینده و گذشته را همزمان در ذهنم نقش بست.
عطر ادرت نومنکلیچر مانند هیچ عطری که تا به حال حس کرده بودم، نبود. ترکیبی از موسیقی ملایم پودری و مشک که با امواجی از بوی زنبق فلزی در هم میآمیخت، فضایی رازآلود ایجاد کرد. انگار این عطر، پنداری از سکون و بیوزنی در جهانی دیگر را به زندگیام وارد میکرد. برای لحظهای چشمهایم را بستم، و خود را در میان ستارگان و ابرهای کهکشانی یافتم.
در این جهان شگفتانگیز، هر نوت، همچون قطعهای از یک پازل بینقص بود. وانیل و عنبر، ترکیبی از گرما و لطافت را با ظرافت در هم تنیده بودند. به نظر میرسید که هر جزئی به دقت طراحی شده باشد، همانطور که در فضای بیپایان همه چیز باید دقیق و ضروری باشد.
فرانک ولکل، خالق این اثر هنری، نتوانست به سادگی از معروفترین مواد جهان عطرسازی بهره ببرد. او به واسطهی نبوغ و خلاقیتش، توانست فضایی آیندهنگرانه خلق کند که سرشار از حس ماجراجویی و کاوش در ناشناختههاست.
هر بار که از عطر ادرت نومنکلیچر استفاده میکنم، خود را در یک سفر بیانتهای حسی مییابم. سفری که با هر نوت تازه، داستانی جدید را در ذهنم بیدار میکند. این عطر، به معنای واقعی کلمه، مرزهای جدیدی در دنیای عطرسازی تعریف کرده است. و من، هر روز بیشتر زمانی که در این ایدهآل بیپایان غرق میشوم، به جادوی آن پی میبرم.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب