ناموجود
در شهری که عطر افقهای ابدی درون خود جای داده است، مردی با نام آرش هر روز مسیر همیشگیاش را در میان کوچههای باریک شهر قدم میزند. عطری که همیشه همراهش بود، عطر آفوگاتو آلورنت بود؛ عطری که حس شکوه و مردانگی را به او هدیه میداد.
آن روز صبح، هنگام خروج از خانه، بخشی از عطر را روی مچ دستش اسپری کرد. اولین چیزی که به مشامش رسید، نوتهای تازه و نشاطآور لیمو و پرتقال بود. آرش عادت داشت قبل از شروع روز کاری، لحظهای در میدان بزرگ شهر بایستد و عمق نفس بکشد. عطر آفوگاتو آلورنت با طنین لطیفی از تند و گرم شروع به بازی با حافظهاش کرد.
در اواسط روز، زمانی که به کارهایش مشغول بود، متوجه شد رایحههای تند و فلفلی که از چاشنی و برگ بو سرچشمه میگرفت، فضایی تازه و اسرارآمیز به او القا کردهاند. همکارانش نیز از این عطر جادویی تعریف کردند و همه جذب حضور جذاب او شدند.
شب هنگام، با بازگشت به خانه، باقی ماندههای عطر آفوگاتو آلورنت بر روی پوستش، او را به دنیایی از رویاهای شبانه دعوت کرد. رایحهی گرم و شیرین تنباکو و میخک، لحظههای نهایی روز را با حس آرامش کامل کرد.
آرش با لبخندی بر لب، به اتاق نشیمن رفت و بر روی صندلی راحتی نشست، در حالی که خاطرات روز را مرور میکرد. این عطر، با ترکیبی از عناصر تند، گرم و مرکبات، همیشه برای او الهامبخش بود؛ همانند کتابی که هر بار خواندنش تجربهای نو و دلانگیز دارد.
بدین ترتیب، هر روز آرش از طریق عطر آفوگاتو آلورنت، قصهای جدید برای خود خلق میکرد، قصهای که شروعی پر طراوت داشت و پایانش سرشار از گرمای دلپذیر و آرامشبخش بود.
عالی
خوب
معمولی
بد
افتضاح
دارمش
قبلاً داشتمش
میخوامش
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب
خیلی ضعیف
ضعیف
متوسط
قوی
خیلی قوی
ضعیف
متوسط
قوی
بسیار قوی