ناموجود
در دل یک صبح بهاری، زمانی که خورشید گرمای لطیفی را بر گلهای باغ پراکنده میکرد، ندا با انرژی و هیجان خاصی از خواب برخاست. او روزی پرجنبوجوش در پیش داشت و میدانست که باید با نیرویی تازه و جذاب به استقبال آن برود. نگاهی به میز آرایشیاش انداخت و در میان عطرهای مختلف، عطر آمبره فرش فمه آنجل شلسر چشمنوازترین بود. بوی این عطر، او را به دنیایی از احساسات و خاطرات میبرد.
ندا با اولین اسپری، رایحهای از ترنج و لیموی آمالفی که همراه با شیرینی آلوی سرخ پیچیده میشد، فضای اتاق را پر کرد. این ترکیب، همان ترکیبی بود که او را همواره به یاد لحظات شاد و سفرهای دور میانداخت. اما جذابیت واقعی این عطر در لایههای بعدیاش نهفته بود. هنگامی که گلهای زنبق و شکوفههای پرتقال در قلب این رایحه به اوج میرسیدند، حسی از زنانهگی و لطافت در وجودش جاری میشد.
وقتی روز به غروب رسید، رد عطر همچنان بر روی پوستش باقی مانده بود. بویی از شکلات مکزیکی و وانیل به همراه مشک و بنزوئین، او را در پوششی از گرما و آرامش فرو برد. این عطر، همان تلفیق کاملی بود که ترکیب رایحههای گلی، شرقی و خوراکیاش را بهصورتی هنرمندانه در کنار هم قرار داده بود.
ندا با عطر آمبره فرش فمه آنجل شلسر، نهتنها جذابیتش را افزایش داده بود، بلکه روزش را با اعتماد به نفس و احساسات شیرین به پایان رساند. این عطر، همان داستانی را روایت میکند که هر زنی میخواهد: داستانی از زیبایی، قدرت و احساسی لطیف.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب