ناموجود
در یک عصر پاییزی زیبا، نسیم خنکی برگهای رنگارنگ را به آرامی در هوا میچرخاند. لیلا، زن جوانی با شالگردن رنگارنگش، در کنار ساحل به صدای امواج گوش میداد و به بسته کوچکی که در دست داشت، خیره شده بود. بسته، حاوی عطر آناندا پرل اِم میکالف بود؛ عطر جدیدی که به تازگی از یک فروشگاه معتبر خریداری کرده بود.
او به آرامی درِ شیشهای عطر را باز کرده و رایحهای دلنشین به مشامش رسید. این عطر، ترکیبی از نتهای ابتداییِ گلابی، میموسا، انگور سیاه، آلو و لیمو بود که حسی شیرین و میوهای به او میبخشید. لیلا با هر اسپری، به دنیایی از گلهای یلانگ-یلانگ، بنفشه و رز قدم میگذاشت که در قلب عطر آناندا پرل پنهان شده بودند.
این لحظات، برای لیلا همانند یک موسیقی کلاسیک بود که با هر نت، داستانی را روایت میکرد؛ داستانی از روزهای شاد و آرام زندگیاش. با گذشت زمان، نتهای پایهی مشک سفید، دانه تونکا و وانیل بهطور ملایم در هوای اطراف او پراکنده میشدند و رایحهای گرم و دلپذیر به جا میگذاشتند.
آناندا پرل اِم میکالف تنها یک عطر نبود، بلکه مظهری از زیبایی و تعادل بود. زنانی که از این عطر استفاده میکردند، احساس میکردند گویی مهرههای سپید مرواریدی آناندا پرل بر اعتماد بهنفس و زنانگیشان افزوده است.
در آن عصر دلانگیز پاییزی، لیلا احساس کرد که عطر آناندا پرل اِم میکالف بخشی از او شده است. عطر آن روز را شیرین و خاطرهانگیز کرد و همانطور که به تنهایی قدم میزد، حس میکرد هر قدمش، برگی دیگر از داستان زندگیاش را روشن میکند. آناندا پرل، برای او نه تنها عطری بود که مشامش را نوازش میداد، بلکه همدمی برای لحظات ناب و آرام زندگیاش شده بود.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب