ناموجود
در یک شب سرد زمستانی، وقتی که باد سرد به پنجرهها میکوفت و چراغهای خیابان با نور طلایی خود، گذر زمان را نشان میدادند، لارا تصمیم گرفت تا با عطر محبوب خود، گرما و لطافت را به خانهاش بیاورد. او به قفسه عطرهای خود نگریست. دستش به سمت یکی از بطریهای خاص رفت: عطر آناستازیا بربن فرنچ پرفیومز.
این عطر با نتهای شرقی وانیلیاش، جادویی بیهمتا داشت. با اولین اسپری، لارا به باغی از وانیل لطیف و پودری منتقل شد. رایحهای بود که مانند نسیمی ملایم، روی پوست او مینشست و حس امنی از گرمی و لطافت را به او القا میکرد. ترکیبی از نتهای پودری، وانیل و حس مشک در پسزمینه، درست مانند لحاف گرمی بود که او را در آغوش خود میکشید.
جانمایه اصلی این عطر ناب، توانایی آناستازیا در ایجاد خاطرات فراموشنشدنی بود. لارا به یاد داشت کجا و چه زمانی این عطر را کشف کرده بود. حس شیرینی داشت، مشابه لحظات شیرینی که با عزیزانش گذرانده بود. عطر آناستازیا بربن فرنچ پرفیومز نهتنها یک رایحه بلکه سفری به دنیای درونی احساسات او بود.
هر بار که لارا این عطر را استفاده میکرد، احساس اعتمادبهنفس و قدرت میکرد. عطری که نه تنها او را در میان جمعیت متمایز میکرد، بلکه داستانی از احساسی عمیق و بیپایان را بازگو میکرد. این راز کوچک او بود، عطری که با هر قطرهی آن، گرما و امنیتی بیپایان را به او هدیه میداد. تا همیشه، آناستازیا بربن فرنچ پرفیومز، قسمتی از لحظات ناب زندگی او باقی خواهد ماند.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب